
نظریه ذهن در شامپانزهها
هر فردی که قادر است حالتهای ذهنی خود و دیگران را تشخیص دهد دارای نظریه ذهن است. چنین سیستمهای نتیجهگیری ای که برای پیشبینی رفتار دیگران استفاده میشود به دلیل آنکه نتیجه آنها قابلمشاهده نیست بهعنوان نظریه نامبرده میشود و میتوان از این سیستم برای پیشبینی رفتار دیگران استفاده کرد. حالتهای ذهنی ای که شامپانزهها برای استنباط از آن استفاده میکنند (حالتهای مشابه انسان) مثل هدف و قصد، همچنین مواردی مثل دانش، باور، تفکر، شک، حدس زدن، وانمود کردن، پسندیدن و … هستند. برای تعیین اینکه آیا شامپانزهها حالتهای ذهنی اینچنینی را دارند یا نه به یک شامپانزه بالغ مجموعهای از ویدئوهای ضبط شده را نشان دادیم که در آن یک انسان بازیگر با مشکلات مختلف روبرو میشود. برخی از این مسئلهها ساده بودند مثل دور از دسترس بودن غذا – دور از دسترس بودن موزها بهصورت عمودی و یا افقی و یا پشت جعبهها( مانند آزمایش کُهلِر) و باقی مسئلهها پیچیدهتر بودند، مثل بازیگری که نمیتوانست خودش را از قفس قفل شده خارج کند، بازیگری که به دلیل خراب بودن بخاری از سرما میلرزد و یا گرامافونی که به علّت متصل نبودن به پریز برق موسیقی پخش نمیکند. بعد از هر بار نمایش نوار ویدئویی چندین عکس به شامپانزه داده میشد، این عکسها تصاویری در ارتباط با راهحل مسئلهها بودند، مانند چوب برای رسیدن به موزهای دور از دسترس، کلید برای در قفل شده و یا یک فتیله روشن برای بخاری خراب. با این فرض که حیوان در نوار ویدئویی مشکل را تشخیص داده است، هدف بازیگر را درک کرده است و همچنین باتوجهبه اینکه گزینه صحیح را از بین راهحلهای موجود برای مسئلهها انتخاب کرده است، میتوان این انتخاب درست را به درک صحیح شامپانزه و نظریه ذهن نسبت داد.
مقدمه
پنجاه سال پیش کُهلِر(1925) مطالعات گستردهای را برای نشاندادن مهارت حل مسئله و استفاده از ابزارهای ساده توسط شامپانزهها انجام داد. او شامپانزهها را با خوراکیهایی که به روشهای مختلفی دور از دسترس بودند، مثلاً خارج از قفس، درون یک جعبه و … مورد آزمایش قرارداد. او متوجه شد که تقریباً در تمامی موارد، حیوانات از ابزارهای کمکی داخل قفس برای بهدستآوردن خوراکیها استفاده میکنند. در آزمایشی دیگر کُلهِر سبد حاوی میوهها را به حرکت درآورد. او مشاهده کرد که حیوان برای دسترسی به سبد میوهها، در زمان درست به سمت لبه دیگر دیوار میپرد؛ این نشاندهنده آن است که آنها میتوانند موقعیت بعدی سبد را باتوجه به حالت کنونی آن پیشبینی کنند. علاوه بر اینها این آزمایش نشان داد که حیوانات میتوانند با وجود جابجایی خود، درک درستی از مکان های فیزیکی اشیا داشته باشند. وقتی شامپانزهای به نام “الیزابت” در سالن انتظار کلاس زبانش نشسته بود، با توپی سرگرم بازی بود. زمانی که توپ از او دور میشد و روی پتویش میافتاد، الیزابت به جای آنکه به سمت توپ برود و آن را بیاورد با کشیدن پتو توپ را به سمت خود هدایت میکرد. او این کار را با دقّت و با نیرویی بهاندازه انجام میداد، بهطوری که توپ از روی پتو قل نمیخورد و به آرامی به سمت او هدایت میشد (پریماک،1976). درک آشکار شامپانزهها از روابط فیزیکی و کشف آنکه تا چه میزان این روابط فیزیکی برای آنها قابلدرک است موضوع جالبتوجهی است امّا این دسته از موضوعات به طور مستقیم در این پژوهش مدنظر نیست. ما بیشتر از جنبه روانشناسی به شامپانزهها علاقهمندیم تا جایی که بدانیم آگاهی آنها دربارة دنیای مادی چه تأثیری بر آگاهی او از آنچه دیگران فکر میکنند، دارد.
ما در این مقاله احتمال وجود نظریه ذهن در شامپانزهها (که تفاوت آشکاری با نظریة ذهن در انسان ندارد) را بررسی میکنیم.
منظور از نظریه ذهن در افراد این است که او میتواند حالتهای ذهنی را به خود و دیگران نسبت دهد (چه در همنوعان خود و یا افراد سایر گونهها). سیستم استنباط اینچنینی را احتمالاً نظریه مینامند اولاً به دلیل اینکه مستقیماً قابلمشاهده نیست، ثانیاً به این دلیل که از این سیستم برای پیشبینی رفتار سایر موجودات زنده میتوان استفاده کرد. در این پژوهش ما به دنبال خوب یا بد بودن نظریة ذهن، کامل یا ناقص بودن آن و یا درک بدون نقص نظریة ذهن در شامپانزهها نیستیم، این سؤالها غیرمعقول نیستند امّا در حال حاضر پاسخ به آنها و آزمایش کردن آن دشوار است. در حال حاضر تنها کافی است که بیابیم آیا شامپانزهها حالتهای مختلف ذهنی خود را به دیگران میتوانند نسبت دهند یا نه. هرگاه که به پاسخ این سؤالات رسیدیم میتوانیم دربارة میزان دقّت و کامل بودن نظریة ذهن در آنها بپردازیم.
برای درک بهتر حالتهای ذهنی در شامپانزهها بهتر است نگاهی به حالتهای ذهنی در سایر گونههای مشابه به آنها مانند انسان بپردازیم. واضح است که ما نسبت دادن حالتهای ذهنی قصد یا هدف را به طور گستردهای استفاده میکنیم.
بااینحال سایر حالتهای ذهنی دیگری هم وجود دارند و حالتهای ذهنی مورد بررسی در مثالهای زیر بهصورت پررنگ شده آمدهاند: جان به روح معتقد است. او تصور میکند که خوششانس است. پاول میداند که من از گل رز خوشم نمیآید. او حدس زد که ممکن است این جواب سؤال باشد. شک دارم مری بهموقع بیاید. بیل تظاهر میکند که در حال انجام کاری است. این لیست از حالتهای ذهنی کامل نیست. قول دادن و اعتماد داشتن دو حالت ذهنی مهم هستند که در مثالهای بالا آورده نشدهاند، حتی حالتهای ذهنی پیچیدهتر نیز کنار گذاشته شدهاند زیرا که بررسی آنها هدف ما در این پژوهش نیست.
در این مقاله استنباطهای ضمنی مثل “مری میداند که جان فکر میکند او برنده خواهد شد”، “هری شک دارد که مری میداند که جان فکر میکند او برنده خواهد شد”را نیز کنار میگذاریم. حتی اگر تعداد کمی از جملات مختلف به این شکل به هم مرتبط شده باشند، پیچیدگی زیادی را ایجاد خواهد کرد. توانایی انسان در ایجاد مفاهیم ضمنی زیاد نیست تنها چهار قدم ما انسان ها را گیج میکند و اگر یک میمون بتواند تا این حد را انجام دهد باعث تعجب خواهد بود. در ادامه این مقاله به سراغ مطالعاتی میرویم که پیشینه این پژوهش هستند. در مورد موضوعات مختلف بحث خواهیم کرد و نشان میدهیم که چگونه میتوان این موارد را با شواهد موجود تطبیق داد و در انتها با کمک نظریه هوش و نظریه ذهن برای هدف اصلیمان نتیجهگیری میکنیم.
رویکرد پایه: درک مسئله نه نحوه حل مسئله
در این آزمایش برای بررسی نظریه ذهن، بهجای مواجه کردن یک شامپانزه با یک شی دور از دسترس و مشاهده روش حل مسئله احتمالی او، یک بازیگر انسان را در یک ویدئو به او نشان دادیم که در آن ویدئوها بازیگر با اشیا دور از دسترسش دچار چالش است. سپس از حیوان میخواهیم که نشان دهد بازیگر چه راهحلی را برای حل مشکلاتش انتخاب میکند. به طور مشخص ما چهار فیلم چهل و سهثانیهای از یک بازیگر که در داخل قفس است و مشابه شامپانزه سعی در بهدستآوردن موزهایی را دارد که به یکی از چهار روش زیر دور از دسترس او هستند، تهیه کردیم: 1) موز به سقف قفس متصل است و بالای سر اوست و در دسترس نیست. 2) موز بهصورت افقی و خارج از قفس است و در دسترس نیست. 3) موز خارج از قفس است اما بین بازیگر و موز جعبهای وجود دارد. 4) و در مورد آخر، نهتنها یک جعبه مانع از دسترسی بازیگر به موز میشود بلکه بر روی جعبه پر از بلوکهای سیمانی است.
علاوه بر چهار نوار ویدئویی، ما زمانی که بازیگر موفق به حل این مسائل شده است، از او عکس گرفتیم. در مورد اول، از بازیگر درحالیکه بر روی جعبه قدم گذاشته است و به سقف قفس دسترسی دارد عکس گرفتیم. در مورد دوم، از او درحالیکه به پهلو دراز کشیده است و با یکتکه چوب به موز بیرون از قفس دستیافته است عکس گرفتیم. در مورد سوم درحالیکه جعبه را به کناری زده و مورد چهارم درحالیکه بلوکهای سیمانی را از روی جعبه برمیدارد عکس گرفتیم.
آزمون درک و فهم مسئله برای شامپانزهای به نام سارا انجام شد، به این صورت که ابتدا هر یک از نوارهای ویدئویی بهنوبت به او نشان داده میشود، فیلم بر روی 5 ثانیة آخر متوقف میشود و سپس یک جفت عکس – که یکی از آنها راهحل مسئله است و دیگری راه حل مسئله نیست – به او داده میشود.
سارا یک شامپانزه 14 ساله متولد آفریقا است، زمانی که به این آزمایشگاه وارد شد کمتر از یک سال سن داشت و از آن زمان تاکنون در چندین تحقیق مورد آموزش و ارزیابی قرار گرفته است (پریماک،1976). در بازة سنی 4 سال و 6 ماهگی تا 6 سال و 5 ماهگی به او یک زبان تصویری ساده آموزش داده شد، همچنین در مورد انواعی از تکالیف شناختی، پنجروز در هفته و طی ده سال، بر روی او تحقیقاتی صورت گرفت: بازسازی اشیاء از هم جداشده، استنباط علّی و … . گرچه که تجربة تبلیغات تلویزیونی او به تواناییاش در درک نمایشهای ویدئویی کمک میکند امّا او هیچ تجربة ثبتشدهای از آزمایشهای پیشرو در این پژوهش نداشت.
در این آزمایشها با ابزارهای نامبردهشده برای سارا نوارهای ویدئویی در 4 نوبت نمایش داده شد و پس از هر بار نمایش راهحل مسئله بهصورت تصاویر به او ارائه شد. در هر بار انجام آزمون، به تصاویر راهحلها به طور تصادفی و با دفعات یکسان تغییر موقعیت داده میشد (تغییر از چپ به راست). روش اجرا بهتفصیل در ادامه آمده است. این آزمایش بیشتر برای کنترل نشانههای اجتماعی غیرعمدی طراحی شده بود. به طور خلاصه، مربی نوار ویدئویی را به سارا نشان میدهد، 5 ثانیه آخر ویدئو متوقف میشود، مربی دو عکس که یکی از آنها راهحل مسئله است را بر روی دو جعبه قرار میدهد و سپس از اتاق خارج میشود. تکلیف سارا این است که راهحلها را از جعبه خارج کند، یکی از آنها را انتخاب کند و انتخاب خود را با قراردادن عکس در کنار تلویزیون مشخص کند، سپس زنگی را به صدا درآورد تا مربی وارد اتاق شود. مربی انتخاب سارا را ثبت میکند و با لحنی کودکانه به او میگوید” آفرین سارا، خوب است” و یا “نه، سارا این اشتباه است”. در پایان هر بخش مربی به او خوراکی مثل ماست، میوه و یا چند خوراکی تشویقی که مورد علاقة سارا است را به او میدهد. او در بیست و یک آزمایش از بیست و چهار آزمایش درست عملکرد (001/0> p) و همة خطاهای او محدود به یک مورد بود: مرحلة حذف بلوکها از روی جعبه.
احتمالاً این اشتباه تصادفی نیست و مسئلهای است که میمونهای کُهلِر هم بیشترین چالش را در آن داشتند. اشتباه در این مورد این است که احتمالاً آنها قبل از اقدام به جابهجایی جعبه، ضرورت حذف بلوکهای سیمانی از روی آن را درک نکردهاند. درهرصورت این تنها مسئلهای است که میمونهای کُهلِر تا حد زیادی در آن شکست خوردند و همین هم تنها مسئلهای بود که سارا در آن دچار خطا شد. او 3 اشتباه متوالی در مورد حل این مسئله داشت امّا در سه آزمایش آخر موفق به انتخاب پاسخ درست شد. میتوان اینطور در نظر گرفت که سارا راهحلهای صحیح را در طول آزمایش آموخته است، بااینحال این یک تفسیر نامعقول از عملکرد کلی او است. او در 3 مسئله از همان ابتدا پاسخهای صحیح را انتخاب و بدون خطا مسائل را حل کرد (13/0= p).
زينب
2 دی 1401خيلي خوب بود
وحید
4 دی 1401جالب بود
ممنون