آن‌چه که در این مجموعه مقالات خواهید خواند، توصیفات هانس آسپرگر درباره‌ی گروهی از کودکان است که شرح‌حالی خواندنی و بسیار جالب‌توجه دارند.

اوتیستیک و تحقیقات آسپرگر: به توصیف کودکانی در این مقاله پرداخته‌ شده است که همگی دارای اختلالی اساسی هستند که این اختلال به ظاهر فیزیکی این کودکان، در عملکرد‌های اجرایی و به‌طورکلی در رفتارشان بسیار تأثیرگذار بوده است. پس از مطالعه رفتاری Fritz.V و Harro L ، به شرح‌حال پسربچه ای دیگر می‌پردازیم.


.

هلموت ال[1].

این پسر بچه، چهارمین فرزند خانواده بود. پدر و مادر هیچ ویژگی و مشخصه بارزی نداشتند. هلموت هفت‌سال پس از تولّد فرزند سوّم خانواده به‌دنیا آمده بود. او در بدو تولّد دچار خفگی می‌شود و پزشکان به‌مدّت طولانی درحال احیا او بوده‌اند. بلافاصله پس از تولّد دچار تشنج می‌شود که در چند روز آینده‌اش دوبار دیگر رخ می‌دهد؛ اما از آن زمان تاکنون دیگر تشنجی رخ نداده‌است. رشد کودک به‌دلیل تشنج‌های بدو تولّدش با تأخیر است به‌طوری که در دو سالگی شروع به راه‌رفتن کرده است. با این‌حال، او خیلی زود صحبت کردن را آموخت و اکنون همچون یک فرد بزرگسال می‌تواند صحبت کند. او با وجود رژیم‌های غذایی و دستورات پزشکی، به‌طور عجیبی چاق است. او بدون داشتن اشتها زیاد، به‌سرعت دچار اضافه وزن شده است. وقتی شش‌سال پیش و در سن یازده سالگی او را دیدیم، او به‌طور واضحی سینه و باسن بزرگی داشت. او همچنان این ظاهر خود را حفظ کرده و پسری درشت‌هیکل و چاق است. او دچار کریپتورکیدیسم دوطرفه[2] (نهان بیضگی) است. گزارش شده است که او در حدود یک سال است که خودارضایی می‌کند.

هلموت از همان اوایل کودکی، تحت درمان با داروهای هورمونی قرار گرفته‌بود اما این داروها هیچ تأثیری بر وضعیت جسمانی او نداشتند. گویی او بدنش تماماً مفصل بود؛ وقتی دستش را تکان می‌داد، به‌نظر می‌رسید استخوانی ندارد و به‌جای آن لاستیک نرم قرار دارد. کف پای او صاف بود. ترشح بزاق دهان او بسیار زیاد بود به‌طوری که به‌هنگام صحبت کردن صدای ایجاد حباب بزاق در دهانش شنیده می‌شد.

ظاهرش عجیب بود. با بدنی بسیار بزرگ، صورتی بزرگ و گونه‌های شل، یک سر کوچک داشت. تقریباً می‌توان گفت که میکروسفال بود. چشمانش کوچک و از نزدیک به‌هم چسبیده بود. نگاهش گم و غایب بود. با توجه به‌ظاهرش به‌شدّت دست‌وپا چلفتی بود. به‌هنگام حضور در زمین بازی، مثل یک غول یخی در میان گروهی از کودکان می‌ایستاد و نمی‌توانست توپ را بگیرد، حتی اگر کودک توپ را فقط با هدف رسیدن به او، به سمت او پرتاب می‌کرد.

حرکت او به‌هنگام گرفتن و پرتاب توپ بسیار خنده‌دار بود. در گزارشات آمده است که از همان ابتدا کودکی، در تمامی مسائل و کارها دست‌وپا چلفتی بوده است. با شنیدن صحبت‌هایش، از میزان درک و هوش بالایش قطعاً تعجب می‌کردید. در حین صحبت وقاری داشت و تقریباً آهسته و همراه با ریتم، بسیار خوب صحبت می‌کرد. او اغلب از کلماتی شاعرانه و غیرمتداول در صحبت‌هایش استفاده می‌کرد که این مسئله با علاقه مادرش با شعر مطابقت دارد. او به‌وضوح هیچ احساسی نسبت به این‌که در این دنیا متفاوت است، به‌خصوص به‌هنگام حضور در جمع کودکان، نداشت. پس تعجب‌آور نیست که همواره علاقه داشت در جمع کودکان باشد و آن‌ها نیز در کوچه و خیابان او را مسخره می‌کردند.

او به‌هنگام خشم درمانده‌تر و مضحک‌تر می‌نمود. به دلیل تمسخر‌های مداوم سایر کودکان، مادرش ترتیبی داد که سال‌های آخر مدرسه را به‌طور خصوصی در خانه بیاموزد، و در کمال تعجب او موفق شد تا مقطع پنجم دبستان را با موفقیّت پشت‌سر بگذارد. دانش درسی او ناهماهنگ بود. املایش عالی بود و هرگز در نوشتن آن هیچ اشتباهی نداشت، در عوض در محاسبات ریاضی بسیار ضعیف بود. وقتی در مورد مسائل زندگی روزمره و متداول از او سؤال پرسیده می‌شد او به‌طور آشکاری ناتوان و ناآگاه از دنیای اطرافش بود. مادرش درست می‌گفت که “او همواره در دنیای دیگری است”. با این‌حال او از آسیب‌رساندن به اعضاء خانواده‌اش و سایر کودکان لذّت می‌برد. او به‌ویژه در دوران کودکی بسیار علاقه داشت تا وسائل مختلف را بردارد و مخفی کند.

گزارش‌ها عنوان می‌کنند که او از دوران کودکی، بسیار موشکاف و وسواسی بوده است، برای مثال اگر موقعیّتی متفاوت از تصورش بود، تمام تلاش خود را برای تغییر وضعیت می‌کرد. در انجام هرکاری تشریفات خاصی را رعایت می‌کرد. به لباس‌هایش بسیار اهمیّت می‌داد، به‌طوری که نمی‌توانست کمی لک و یا کثیفی را روی آن تحمل کند، او همچین عادت داشت مرتباً دست‌هایش را بشوید. به‌طور خلاصه می‌توان گفت که رفتارهای وسواسی و موشکافانه او خانواده را کلافه کرده بود و تحمل این شرایط برای آن‌ها دشوار بود.

بسیاری از ویژگی‌های هلموت، یادآور مورد‌های پژوهشی قبل است، این پسر نیز به‌نظر “اوتیسم” است. رفتارهایش غیرعملی و آشفته است. روابطش با دنیای اطرافش محدود است. او هیچ‌گونه رفتار و یا ارتباطی انسانی برقرار نمی‌کند. پر از رفتارهای وسواسی است و همچینن رفتارهای کینه‌توزانه از خود بروز می‌دهد. در مورد هلموت، نشانه‌های واضحی وجود داشت تا نشان دهد که اوتیسم او ناشی از آسیب‌های مغزی دوران نوزادی است. سابقه پزشکی او، خفگی، تشنج، اختلال غدد درون‌ریز، ترشح بیش‌ازحد بزاق دهان، آپراکسی نورولوژیک، همگی به‌وضوح به یک علّت درونی اشاره دارند.

بنابراین، می‌توان نتیجه گرفت که یک اختلال درونی می‌تواند سبب بروز ویژگی‌هایی شود که بسیار مشابه ویژگی‌های اختلال شخصیّتی اوتیسم است. به‌جای شرح جزئیات بیشتر اجازه دهید ویژگی‌های مشترک بین کودکان اوتیستیک را بررسی کنیم. اطلاعاتی که ما در این‌جا شرح می‌دهیم حاصل بررسی همه‌ی پرونده‌ها است؛ اما باید توجه کنید که هر مورد دارای همه‌ی این ویژگی‌ها نیست. با این وجود کسانی که از ویژگی‌های این کودکان اطلاع دارند، هرگز از این خصوصیّات مشترک بین آن‌ها تعجب نمی‌کنند.

 

علائم اوتیستیک
هانس آسپرگر اوتیسم

 

کودکان دارای شخصیّت اوتیستیک علی‌‌رغم تفاوت‌های فردی گسترده، بسیار شبیه به یکدیگر هستند. افراد اوتیستیک نه‌تنها از لحاظ میزان اختلال در تماس و میزان توانایی فکری، بلکه به‌دلیل ویژگی‌های شخصیّتی و علایق شخصی، متمایز از یکدیگر هستند. نکته مهّمی که برای ما مشخص شد آن است که ویژگی شخصیّتی اوتیستیک، تداوم آن در طول زمان است. از سال دوّم زندگی، همه‌ی آن‌ها ویژگی‌های شخصیّتی از خود بروز می‌دهند که غیرقابل انکار و ثابت است. طبیعتاً هوش و شخصیّت آن‌ها رشد می‌کند، ویژگی‌های خاصی در آن‌ها کاهش یا افزایش می‌یابد (به‌وضوح برخی از مشکلات آن‌ها تغییر می‌کند) امّا، جنبه‌های اساسی مشکل بدون تغییر باقی می‌ماند.

در دوران کودکی غالباً مشکلاتی اساسی در یادگیری مهارت‌های حرکتی و سازگاری‌های اجتماعی وجود دارد. این مشکلات ناشی از اختلال شخصیّتی اوتیسم است و در دوران مدرسه باعث بروز مشکلات رفتاری و آموزشی و در بزرگسالی سبب بروز مشکلات شغلی، نوجوانی، درگیری‌های اجتماعی و مشکلات زناشویی می‌شود. بنابراین، می‌توان عنوان کرد که جدا از تمایزات فردی، این مشکلاتِ ثابت، اوتیسم را قابل تشخیص می‌کند. اگر فردی در این زمینه آگاه باشد، به‌راحتی می‌تواند باتوجه به‌برخی جزئیات و ویژگی‌های کودکان، اوتیسم را تشخیص دهد؛ برای مثال، نحوه ورود به اتاق درمان، رفتار آن‌ها در لحظات اوّلیه ورود به اتاق و اوّلین کلمات بیان‌شده توسط آن‌ها، ظاهر فیزیکی و خصوصیّات کلامی آن‌ها، همگی این ویژگی‌ها می‌تواند به‌راحتی در کودک اوتیسم قابل تشخیص باشد.

کودکان اوتیسم خیلی زود ویژگی‌های کودکانه خود را از دست می‌دهند. آن‌ها به‌جای داشتن یک صورت نرم، تپل و کودکانه، اکثراً صورتی لاغر، استخوانی و ریز دارند. تفکّر اوّلیه آن‌ها ویژگی‌های ظاهری آن‌ها را شکل می‌دهد. در این کودکان ویژگی بارزی در نوع نگاه‌کردن و چشم‌های آن‌ها وجود ندارد. فقط شاعران نیستند که می‌دانند روح‌ها در چشم‌ها نهفته‌اند. از اوّلین لحظه‌ای که نوزاد می‌تواند به‌درستی به دیگران نگاه کند، یعنی از اوایل ماه سوّم زندگی، اکثر روابط اجتماعی‌اش، مبتنی بر نوع نگاهش است.

او با چشمانش چیزهای زیادی را می‌بیند، درک می‌کند و یا احساسات خود را بیان می‌کند؛ اما کودکان ما در این پژوهش کمی متفاوت هستند. به‌ندرت نگاه‌ آن‌ها متمرکز بر جسم و یا شخص است، نگاه آن‌ها هیچ‌گاه ردی از کنجکاوی یا جلب‌توجه را به روشنی نشان نمی‌دهد. هیچ‌گاه نمی‌توان مطمئن بود که نگاه آن‌ها به‌دوردست‌ها است و یا به سمت درونشان منعطف است؛ همان‌طور که نمی‌توان هیچ‌گاه فهمید در درون ذهن یک کودک چه می‌گذرد.

این اختلال به‌ویژه زمانی که کودک در حال مکالمه با دیگری است، به‌ضوح آشکار می‌شود. نگاه و برقراری تماس چشمی، همان وحدتی است که باید بین گوینده و شنونده برقرار شود، وقتی با فردی صحبت می‌کنیم، نه‌تنها با کلمات و لحن صدا، بلکه با نوع نگاهمان، حرکت دست‌ها، ژست‌های بدنی نیز به آن‌ها پاسخ می‌دهیم. بخش بزرگی از ارتباط اجتماعی، از طریق چشم‌ها انجام می‌شود، با این‌حال این بخش از ارتباط در کودکان اوتیستیک دچار نقص است. کودک به خود زحمت نمی‌دهد که به‌ صورت فرد مقابلش به‌هنگام صحبت‌کردن با او، نگاه کند.

با این‌حال، کودکان اوتیستیک هیچ‌گاه با یک نگاه ثابت به چیزی نمی‌نگرند، بلکه به‌نظر می‌رسد که عمدتاً با میدان دید خاص خود، به دریافت اطلاعات محیطی می‌پردازند؛ زیرا که گهگاهی به‌وضوح دیده می‌شود که آن‌ها با مشاهده محیط اطرافشان به برخی اطلاعات دست یافته‌اند. با این‌حال، یک موقعیّت وجود دارد که نگاه این کودکان گویا می‌شود و آن زمانی است که قصد انجام عمل نادرستی را دارند، چشمانشان برق می‌زند و در یک لحظه اقدام به انجام آن کار می‌کنند.

بدیهی است که کودکان اوتیستیک، حالات چهره و ژست‌های بدنی محدودی دارند. در تعاملات متقابل، آن‌ها نمی‌توانند به‌عنوان یک هم‌صحبت مناسب عمل کنند، از این‌رو هیچ حالت چهره خاصی و یا هیچ‌ نشانی از برقراری ارتباط در صورت آن‌ها مشاهده نمی‌شود. گاهی اوقات نگاهی پرتنش و نگران دارند؛ اما معمولاً به‌هنگام صحبت نگاهی سست و بی‌عاطفه دارند. همچنین حرکات بدنی و ژست‌ها در آن‌ها ضعیف است، کودک ممکن است دائما درحال حرکت باشد؛ اما این حرکات غالباً حرکات کلیشه‌ای و تکراری او هستند.

نکته مهم بعدی که می‌تواند در تعامل تأثیر بگذارد، لحن کلام و بیان است؛ همان‌طور که در مورد اوّل، فریتز، مشاهده کردیم، زبان به همان اندازه که در بیان اطلاعات مهّم هستند، در ایجاد ارتباط نیز اهمیّت دارند. ما می‌توانیم از لحن زبان بین افراد، به نسبت آن‌ها با یکدیگر، برتری و زیردست بودن، دوستی یا دشمنی آن‌ها پی ببریم. ما از لحن و نوع بیان افراد می‌توانیم به دروغ، حقیقت، پوچی کلام و یا واقعیّت مسئله پی ببریم.

فهرست کردن همه‌ی نکته‌های نهفته در نوع، لحن و جریان کلام آشکارا غیرممکن است، زیرا که این جنبه از زبان، به تنوع انسان‌ها متفاوت هستند. در هر صورت ما نمی‌توانیم بسیاری از این مفاهیم را به‌درستی درک کنیم و فقط می‌توانیم به‌صورت شهودی آن‌ها را احساس کنیم. باز هم جای تعجب ندارد که توانمندی‌های زبانی ایجاد‌کننده ارتباط، در افراد بدون توانمندی برقراری ارتباط چشمی دچار نقص است. اگر کسی بادقّت به این ویژگی‌ها در افراد توجه کند، می‌تواند به‌وضوح افراد و شخصیّت اوتیسم را تشخیص دهد. بااین‌حال، این ناهنجاری‌ها متنوع هستند؛ گاهی صدا ملایم و دور، گاهی صاف و تودماغی و یا گاهی تیز و گوش‌خراش است. در مواردی صدا با یک ریتم خاص و بدون آهنگ است. با این تنوع باز هم یک چیز مشترک است: زبان، احساسی غیرواقعی دارد. مسئله دیگر آن‌که، زبانِ اوتیسم مخاطب را راهنمایی نمی‌کند، اغلب گویی آن‌ها در یک فضای خالی صحبت می‌کنند و این دقیقاً مشابه نگاه اوتیسمی است. نکته مهّم زبانی دیگر آن‌که انتخاب واژه‌ها نیز باید مبتنی با کارکرد بیانی آن‌ها باشد که درباره‌ی این موضوع در ادامه توضیح خواهیم داد.

 

هوش اوتیستیک

 

 

هوش اوتیستیک
هانس آسپرگر اوتیسم

 

مهارت‌هایی که کودک در زندگی می‌آموزد از دو راه کسب می‌شوند؛ یکی تولیدات خودبه‌خودی کودک و دیگری با تقلید از بزرگسالان. اگر قرار است کودک دستاورد‌هایی در زندگی داشته باشد باید دریافت اطلاعات به این دو روش تعدیل شوند.

اگر ایده اصلی خالی و پوچ باشد، آن‌چه که به کمک تقلید آموخته می‌شود سطحی و مکانیکی است. مشخصه هوش اوتیسم کاملاً مغایر با این ویژگی است. کودکان اوتیسم قادر به تولید ایده‌های بدیع و نو هستند. در واقع آن‌ها می‌توانند گزینه‌های خوبی برای تقلید و منبع ایده‌های اصلی باشند؛ اما آن‌ها برای جذب و یادگیری دانش یک بزرگسال تنظیم نشده‌اند.

همان‌طور که جنبه‌های خوب و بد درهم تنیده‌اند، توانایی‌ها و ناتوانی‌های کودکان اوتیسم نیز در هم تنیده‌ شده‌اند. وقتی به تولیدات کلامی کودک اوتیسم توجه می‌کنیم این موضوع به‌وضوح قابل مشاهده است؛ آن‌ها به‌ویژه به‌دلیل استعداهای فکری‌شان، نگرش خلاقانه خاصی به زبان دارند.

 

 

 

 

آن‌ها تجربیات اصیل خود را به شکل کلام بروز می‌دهند. این ویژگی در کلماتی که آن‌ها برای نام‌گذاری استفاده می‌کنند، به‌وضوح دیده می‌شود. همچنین آن‌ها گاهی از برخی عبارات و کلمات استفاده می‌کنند که برای خودشان بسیار واضح است؛ اما برای سایر افراد معنایی مبهم دارد. در این‌جا باید ذکر شود که تمامی خردسالان، به‌طور خودجوش کلماتی را تولید می‌کنند و این همان جنبه جذاب دوران خردسالی است؛ با این‌حال، در تجربه ما، این ویژگی در کودکان اوتیسم فارغ از سن است و تنها در دوران خردسالی بروز نمی‌کند، برای مثال یک کودک اوتیسم شش ساله، تفاوت نردبان و پله را این‌گونه تعریف کرد: “نردبان به شکل تیزی بالا می‌رود؛ اما پله به شکل یک مار بالا می‌رود”.

پسر یازده ساله اوتیسمی بود که توانایی ویژه‌ای در تولیدات زبانی داشت؛ “من نمی‌توانم آن را توضیح دهم، فقط تو سرمه” (او می‌خواست بگوید چیزی را فهمیده است اما نمی‌تواند آن را با کلام بیان کند). “خوابم بلند بود؛ ولی نازک” (منظورش آن بود که زیاد خوابیده است؛ اما عمیق نبوده است). “برای یک هنرمند، این تصاویر ممکن است زیبا باشند؛ اما من آن‌ها را دوست ندارم؛ بنابراین، من نه خورشید پرنور را دوست دارم و نه تاریکی، بهترین حالت سایه‌های ابری هستند”. در پاسخ به این سؤال که آیا او مذهبی است یا خیر، او پاسخ داد: “دوست ندارم بگم بی‌دین هستم؛ اما هیچ دلیلی برای وجود خدا ندارم”. پس در اصلِ فرمول‌های زبانی ما، اصالتِ تجربه‌هایمان نهفته است؛ کودکان اوتیستیک این توانایی را دارند که اشیاء و رویدادهای اطراف خود را با نگاهی جدید ببینند که این خود نشان‌دهنده‌ی نبوغ شگفت‌انگیز آن‌ها است.

مشکلاتی که این دسته از کودکان به آن‌ها فکر می‌کنند، بسیار بیشتر و فراتر از علایق سایر کودکان هم‌سن و سالشان است. یک مثال خوب برای این مورد، هَرو است؛ او علاقه بسیاری به علوم طبیعی داشت، مشاهدات او، نگاهی غیرمعمول به این امر را نشان می‌دهد. او حقایق را با نگاه خود دریافت می‌کرد و نظریه‌های خاص خود را حتی اگر مبهم بودند، به‌ هر طریقی شکل می‌داد. او به‌ندرت درباره‌ی این مسائل و برخی نکات مربوط به آن‌ها خوانده و یا شنیده بود و همیشه در خلال صحبت‌هایش عنوان می‌کرد که این‌ها حاصل از مشاهدات شخصی‌اش است. مورد اوتیسم دیگری هست که همچون یک شیمیدان است؛ او تمام پول خود را صرف انجام آزمایشاتی می‌کند که تصور آن‌ها برای خانواده‌اش وحشتناک است، حتی گاهاً برای تأمین نیازهای مالی و انجام آزمایشاتش دست به دزدی زده‌است.

برخی دیگر از کودکان اوتیسم، علایق خاص‌تری دارند، آن‌ها علاقه‌مند به آزمایش‌هایی هستند که صدا و بوی زیادی تولید می‌کند. پسر اوتیسم دیگری بود که علاقه‌ای خاص به سموم داشت؛ او دانش غیرمعمول و بسیاری در این‌باره داشت، مجموعه بزرگی از سموم داشت که برخی از آن‌ها را خودش ساخته بود. زمانی که او مقدار زیادی سیائید را از آزمایشگاه شیمی مدرسه دزدید، به ما ارجاع داده شد. دیگری به‌شدّت درگیر اعداد بود؛ محاسبات پیچیده ریاضی بدون آموزش خاصی، برای او بسیار آسان بود. ما در این‌جا، در مورد توانمندی فریتز صحبت کردیم، با این‌حال، او در برخی مواقع اشتباهاتی داشت. یکی دیگر از کودکان اوتیسم، علاقه خاصی به ماشین‌آلات و کارهای فنی داشت؛ او اطلاعات زیادی درباره‌ی ماشین‌آلات داشت، او این اطلاعات را از طریق پرسش‌های مداوم از دیگران، و برخی دیگر را از طریق مشاهدات خود به‌دست آورده بود. او درگیر اختراعات خارق‌العاده و ساخت سفینه‌های فضایی شده‌بود، در این مثال می‌توان به‌وضوح دید که علایق این کودکان، تا چه میزان به‌دور از واقعیّت است.

یکی دیگر از ویژگی‌های کودکان اوتیسم، نبوغ خارق‌العاده آن‌ها در هنر است. کودکان بدون اختلال، علایقی به هنرهای پیچیده‌تر ندارند. آن‌ها بیشتر به یک تصویر زیبا، گل صورتی زیبا و یا یک آسمان آبی جذب می‌شوند. بنابراین، کتاب‌های هنر کودکانه، پانزده تا بیست‌سال پیش تا حدودی کودکانه نبودند، خوشبختانه اکنون اوضاع بهبود یافته‌است. در مقابل، کودکان اوتیسم می‌توانند درک شگفت‌آور و پیچیده‌ای از هنر داشته باشند، آن‌ها می‌توانند تفاوت بین هنرِ واقعی و یک مدِ زودگذر را تشخیص دهند. بسیاری از آثار هنری که درک آن‌ها حتی برای بزرگسالان دشوار است می‌تواند به‌راحتی توسط کودکان اوتیسم درک شود؛ آثاری همچون مجسمه‌های رمانسک[3] و یا نقاشی‌های رامبراند[4]. این کودکان می‌توانند به‌طور دقیق درباره‌ی وقایع اتقّاق افتاده در نقاشی‌ها و یا شخصیّت افراد در تصویر صحبت کنند، کاری که برای بسیاری از افراد بزرگسال دشوار است.

مرتبط با این مهارت، توانایی دیگر افراد اوتیستیک درگیر شدن در نوع خاصی از درون‌نگری است؛ درحالی که کودک عادی ناخودآگاه زندگی می‌کند، کودک اوتیسم مدام به درون خود می‌رود و به عملکرد‌ها درونی خود علاقه‌مند است؛ برای مثال، یک کودک اوتیسم، یک‌بار عنوان کرد “عصرها به‌شدّت دلتنگ می‌شوم، معمولاً این زمان از روز دلتنگی‌ام بیشتر است”، و همچین گفت: “اگر کسی سر خود را روی بالشت بگذارد، صدای عجیبی از آن به‌گوش می‌رسد”. این کودک همچنین یک رویداد دیگر را شرح داد که “در مدرسه گاهی اوقات، می‌بینم که معلمم سر کوچکی دارد و این برای من ناخوشایند است، پس چشمهایم را محکم چندین‌بار می‌بندم و بعد بهتر می‌شود”.

این خصوصیّت ممکن است ما را گمراه کند، همواره توجه به درونیات ممکن است زندگی نباتی برای ما به‌همراه داشته باشد، پس بهتر است به‌هوش باشیم. توجه زیاد به درون، عملکرد را مختل می‌کند. با این‌حال، می‌خواهیم بگوییم که کودکان اوتیسم، توجه به‌ عملکرد‌های درونی خود را در خط مقدّم توجه خود قرار داده‌اند. همان‌طور که این کودکان مشاهدات دقیقی از درونیات خود دارند، به رفتار دیگران و اشیاء نیز بسیار به‌دقّت توجه می‌کنند. آن‌ها می‌دانند که چه کسی با آن‌ها خوب است و چه کسی نه، حتی اگر طرف مقابل تظاهر به رفتاری کند. آن‌ها حساسیّت بسیاری نسبت به تفاوت‌های سایر کودکان دارند، در واقع، هرچند که خودشان متفاوت‌اند اما بسیار به تفاوت‌های دیگر کودکان حساسند.

در این‌جا ما به یک تناقض برمی‌خوریم، چگونه ممکن است فردی با روابط محدود و آشفته با دنیا و انسان‌ها، این‌گونه تجربیات آگاهانه‌‌ای داشته‌باشد؟ پاسخ آن واضح است؛ کودک عادی، به‌ویژه کودک خردسال به‌هنگام ارتباط با محیط اطرافش، به‌طور غریزی با آن ارتباط برقرار کرده و همراه جزر و مد آن شنا می‌کند. ما قضاوتی درباره‌ی این مسئله نداریم و نمی‌خواهیم این دو سبک رفتار را ارزش‌گذاری کنیم. دوری از غریزه، پیش‌‌نیاز آگاهی و شکل‌گیری مفاهیم جدید است. افزایش فاصله با متعارفات، ویژگی اصلی کودکان اوتیستیک است و مسئول درکِ خوبِ فکری آن‌ها از جهان است. به‌همین دلیل می‌توان از “دید متمایز و روشن” آن‌ها نسبت به جهان صحبت کرد، جهان‌نگری که فقط در این افراد دیده می‌شود. این توانایی که در طول زندگی باقی می‌ماند، در موارد مساعد می‌تواند به دستاوردهای استثنائی منجر شود. برای مثال، توانایی انتزاع، پیش‌نیاز تلاش عملی است؛ در حقیقت، در میان دانشمندان برجسته، افراد اوتیستیک متعددی وجود دارند.

در اکثر موارد، جنبه‌های مثبت اوتیسم بر جنبه‌های منفی آن برتری دارد. ما بارها اشاره کردیم که این کودکان توانمندی‌های بسیاری دارند. این طیف ممکن است شامل افرادی با سطوح مختلفی از هوش، از نابغه تا کم‌توان ذهنی خفیف باشد. مورد سوّم ما، ارنست، ممکن است تصویری از یک کودک اوتیستیک متوسط را ارائه دهد. مثال دیگری برای این گروه از کودکان اوتیستیک متوسط، یک پسر هشت ساله است که در پاسخ به تفاوت شیشه و چوب گفت: “چوب رشد می‌کند و کثیفی را به پوست خود جذب می‌کند، کثیفی را از خاک می‌کشد، و این کثیفی آنقدر زیاد می‌شود که به درخت می‌چسبد و دیگر از بین نمی‌رود. اگر یکی شیشه از دستش بیفتد، می‌شکند. با این که به‌هم چسیبیده است؛ اما اگر بیفتد چسبندگی از بین می‌رود و می‌شکند”. واضح است که این نظریه بسیار مبهم است! از این گروه متوسط به سمت انتهای طیف، یعنی به سمت کودک عقب‌مانده ذهنی خفیف، میزان کلیشه‌ها افزایش می‌یابد. گاهی آن‌ها دارای علایقی هستند که هیچ کاربرد عملی ندارد؛ برای مثال تمام مناسبت‌های تقویمی را می‌دانند، نام تمام خطوط تراموا را حفظ هستند و … .

تاکنون درباره‌ی هوش اوتیستیک از منظر تولیدات خودجوش و علایق صحبت کردیم، حال به سراغ یادگیری و آموزش‌های مدرسه می‌رویم.

اطاعت از درونیات و توجه به انگیزه‌های خوانگیخته، نه‌تنها منجر به دوری از روابط و تعاملات اجتماعی می‌شود، بلکه ممکن است سبب شکست در مدرسه نیز شود. صحّت این گفته تقریباً در تمامی موارد ذکر شده است. همان کودکی که می‌توانست معلم خود را با پاسخ‌هایش شگفت‌زده کند، در برخی دروس شکست می‎‌خورد. آن‌چه که برای کودکان اوتیسم دشوار است، جنبه‌های مکانیکی یادگیری است. برای مثال، برخی از این کودکان ممکن است خواندن را به‌راحتی بیاموزند، زیرا آن‌ها تمایل بسیاری به خواندن کتاب‌ها از سنین پایین دارند؛ اما ممکن است در دروس دیگر، مثل ریاضیات شکست بخورند، هرچند که برخی از آن‌ها ممکن است به روش‌های اختراعی خود به پاسخ‌های درست برسند.

این کودکان زندگی را برای خود سخت می‌کنند! آن‌ها ممکن است به روش‌های خود اشتباه کنند ولی نمی‌توانند این را بپذیرند و روش‌های تأیید‌شده آموزشی را استفاده کنند. نمونه‌هایی از آن، در مورد فریتز و هَرو ذکر شد. مثالی دیگر از این نمونه، کودک اتیستیکی بود که در سال اوّل مدرسه می‌توانست محاسبه کند که هر ساعت، چند ثانیه است. با این‌حال وقتی به او گفتیم می‌تواند به روش ساده‌تری این مسئله را حل کند، گفت: “نمی‌خواهم از روش‌های ساده استفاده کنم، ترجیح می‌دهم هزاران‌بار از همین روش محاسبه کنم”.

این کودک همچنین دچار اختلال حواس‌پرتی بود، ما در بسیاری از این کودکان، شاهد اختلال در توجه فعّال بودیم. نه‌تنها در کودکان اوتیسم، بلکه در بسیاری از کودکانی که مبتلا به اختلالات عصب – رشدی هستند نیز مشکلاتی در تمرکز وجود دارد؛ آن‌ها دائماً توسط محرک‌های بیرونی تمرکز خود را از دست می‌دهند. از طرفی در کودکان اوتیسم که علاقه‌ای به توجه به محرک‌های بیرونی ندارند، توجه به آن‌چه که معلم به آن اصرار دارد نیز مخدوش است. آن‌ها پیرو افکار و ایده‌های خود هستند و از هرآن‌چه که آن‌ها را از افکارشان دور کند، بیزارند؛ با این‌وجود، به‌راحتی ممکن است تحت تأثیر شرایط محیطی قرار گیرند. پس با همه‌ی این توضیحات وجود مشکلات یادگیری در این کودکان جای تعجب ندارد. در کودکان باهوش، معلم ممکن است مشکلات یادگیری را نادید بگیرد؛ اما در سایر کودکان، معلمان معمولاً از تلاش‌های زیاد برای آموزش به آن‌ها خسته و ناامید می‌شوند که این مسئله گاهی ممکن است سبب ایجاد تعارضاتی بین معلم و والدین شود.

والدین اغلب تمایل دارند که کودکان خود را مطلوب و سازگار بدانند، حال اگر او ایده‌های جدید و افکار نو داشته باشد، معتقدند که فرزندشان باهوش است. از طرفی معلم ترجیح می‌دهد که شکست و عدم موفقیّت کودک در دروس مدرسه را با نمره‌های بد نشان دهد که این سبب ایجاد تعارض بین معلم و والدین می‌شود. در این‌جا لازم به ذکر است که اکثر تست‌های هوش، اطلاعات آموخته‌شده در مدرسه را ارزیابی نمی‌کند، زیرا که تصور می‌شود آموخته‌های مدرسه تاحد زیادی متأثر از عوامل بیرونی است؛ در آزمون‌های هوشی هدف ارزیابی هوش درونی کودک است پس نقش یادگیری و محیط تا حد زیادی در آن‌ها حذف می‌شود.

در آزمون هوش بینه، به‌ویژه در سطوح بالاتر، بیش از هر چیزی تفکر منطقی و انتزاعی مورد ارزیابی قرار می‌گیرد. این دقیقا همان حوزه‌ای است که کودک اوتیسم در آن خوب عمل می‌کند و نمرات بالاتری کسب می‌کند. پس با این توضیحات می‌توان به راحتی فهمید که آزمون‌های هوشی توضیح قابل قبولی برای شکست و عدم موفقیّت تحصیلی ارائه نمی‌دهند، بنابراین، ما از آزمون‌های تحصیلی برای ارزیابی دانش تحصیلی کودکان و ارزیابی توجه و تمرکز آن‌ها استفاده کردیم. تنها به عنوان یک مثال به این نکته توجه کنید که تسلط و توانایی کلامی کودک می‌تواند به‌هنگام ارزیابی مهارت‌های اجتماعی یک مزیّت محسوب شود و نتایج خارق‌العاده‌ای را رقم بزند.

 

ورزش کردن کودکان اتیسم
هانس آسپرگر اوتیسم

رفتار در گروه‌های اجتماعی

هدف من ارائه این مسئله بود که اختلال اوتیسم سبب محدودیت در روابط اجتماعی می‌شود، زیرا که به‌نظر کل شخصیّت این کودکان با این ویژگی مشخص می‌شود. تا این‌جا ما تنها به عملکرد‌های کلامی و فکری این کودکان و تأثیرات آن‌ها توجه کردیم، با این‌حال، ماهیّت این اختلال به‌وضوح در رفتار این کودکان با دیگران آشکار است. در واقع رفتار این کودکان در گروه‌ها، بارزترین نشانه‌ی بی‌نظمی و آشفتگی ذهنی آن‌ها است. این تعارضات در کوچکترین واحد اجتماعی یعنی خانواده نیز به‌و‌ضوح آشکار است. این واقعیّت که افراد اسکیزوفرن نیز در درگیری مداوم با خانواده خود هستند نیز از وجه اشتراکات این دو اختلال است. دلیل این مشکلات واضح است: واحد خانواده براساس پیونده‌های عاطفی اعضاء با یکدیگر شکل می‌گیرد؛ به‌عبارتی دیگر، افراد در خانواده تحت تأثیر عواطف و احساسات جاری بین اعضاء خانواده هستند. نه فقط فرد اسکیزوفرن که فرد اوتیستیک نیز با عاطفه محدود خود نمی‌داند به این احساسات چه واکنشی نشان دهد و چگونه برخورد کند.

به احساسات والدین توجهی نمی‌شود و گویی آن‌ها از سمت کودک خود طرد می‌شوند، بنابراین والدین از این بی‌احساسی کودک خود رنج می‌برند. اگر توجه شود، آشکار است که اعمال بدخواهانه و رفتارهای لجبازی اوتیسم نیز بیشتر در درون خانه رخ می‌دهد. این اعمال کاملاً به‌طور حساب‌شده در موقعیّت‌هایی اجرا می‌‌شوند که بسیار ناخوشایند و نامناسب هستند. با این‌حال، به دلیل ضعیف بودن عواطف در این کودکان، آن‌ها متوجه نمی‌شوند که ممکن است چقدر به دیگران به لحاظ جسمی و حتی روحی، آسیب برسانند.

در مقابل نیز واکنش‌های منفی این کودکان ، به‌ویژه در مورد اوّل ما فریتز، بسیار بود. این واکنش‌ها منفی که به‌نظر می‌رسد ناشی از شکست‌ها و سردرگمی‌های زندگی است، در این کودکان بسیار دیده می‌شود. ما قبلاً در مورد چگونگی یادگیری در این کودکان صحبت‌کرده‌ایم؛ این کودکان بهتر است بیشتر از طریق قواعد و قوانین بیاموزند و نمی‌توان به آن‌ها مسائل مختلف را به‌شیوه تقلید از بزرگسال آموخت. درک این مشکلات یادگیری در کودکان از سوی والدین دشوار است. آن‌ها انتظار دارند که فرزندشان برنامه‌های مختلف روزمره همچون شست‌وشو، لباس‌پوشیدن و غذاخوردن را به‌راحتی بیاموزند و خود به‌درستی اجرا کنند؛ بنابراین، این‌ها دقیقاً همان موقعیّت‌هایی را ایجاد می‌کنند که والدین کلافه می‌شوند و واکنش‌های منفی در کودکان نیز برانگیخته می‌شود.

با توجه به این رفتارهای پرخاشگرانه و درگیری‌های خانوادگی، انزوا کودک اوتیستیک در خانواده طبیعی است. این انزوا در خانواده‌ای که کودک خواهر و یا برادری دارد می‌تواند با دوری از آن‌ها آشکار شود؛ اما در خانواده‌هایی که کودک تنهاست، این توصیف رایج “گویی او غرق در دنیای خودش است” بیان می‌شود. او در میان جمع همچون یک غریبه است، به‌نظر می‌رسد به اطرافش توجهی ندارد، در یک جمع شاد، او غافل از سروصدا در گوشه‌ای آرام و بی‌صدا غرق در افکار خود است.

کودک اوتیسم اغلب درگیر رفتارهای کلیشه‌ای خود است، گاهی می‌توان ساده‌ترین کلیشه‌ها همچون عقب‌وجلو رفتن را در این کودکان دید. گاهی اوقات بازی ساده‌ای همچون سرگرمی با بندکفش ممکن است ساعت‌ها ادامه پیدا کند. این‌ کودکان معمولاً از ردیف‌کردن وسایل و اسباب‌بازی‌ها خوششان می‌آید؛ برای مثال ممکن است ساعت‌ها لگوها را براساس شکل، رنگ، اندازه و سایر ویژگی‌های آن‌ها دسته‌بندی کنند و به آن مشغول باشند. معمولاً در این شرایط نمی‌توان آن‌ها را از بازی‌شان دور کرد. یک کودک اوتیسم، به‌دلیل آن‌که به‌شدّت جذب قطرات چربی روی سوپش شده‌بود، دچار مشکلات تغذیه‌ای شد، ظاهراً شکل قطرات چربی‌های روی سوپ برایش جالب و معنادار بود.

در همه‌ی مسائل، این کودکان بدون توجه به دنیای اطرافشان از علایق و انگیزه‌های خود پیروی می‌کنند. در خانواده می‌توان با برخی از این علایق همراه شد و از درگیری‌ها جلوگیری کرد؛ با این‌حال، در مدرسه آزادی در علایق و انگیزه‌ها به‌شدّت محدود می‌شود. در مدرسه از کودک اوتیسم خواسته می‌شود که مرتب بنشیند، به درس توجه کند و یا به سؤالات پاسخ بدهد. کودک اوتیسم انجام این کارها برایش دشوار است پس درگیری‌ها و مشکلات در مدرسه دوچندان می‌شود. درحالی که در خانواده والدین به روش‌هایی با این علایق کنار می‌آیند، مدارس سریعاً این کودکان را ارجاع می‌دهند.

در دو مورد اوّل در این پژوهش، به مشکلات یادگیری و رفتارهای غیراجتماعی در مدرسه اشاره شد، در موارد بعدی اشاره کردیم که کودکان اوتیستیک به‌دلیل ویژگی‌هایشان اغلب توسط دیگران طرد می‌شوند و از سوی آن‌ها مورد تمسخر قرار می‌گیرند. رفتار، گفتار از همه‌ مهّمتر علایقشان سبب بروز این اتفّاقات در مدرسه می‌شود. در زمین بازی و یا در راه مدرسه، یک کودک اوتیسمی اغلب در مرکز توجه است، و کودکان اطراف او را گرفته‌اند، او نیز در مقابل یا به‌شدّت خشمگین می‌شود و یا ناچاراً گریه می‌کند، در هر صورت او بی‌دفاع است. وضعیّت آن‌چنان بد است که گاهی مادر مجبور است کودک را تا مدرسه همراهی کند و یا پرستاری برای محافظت کودک استخدام شود.

 

تحریکات و عواطف در شخصیّت اوتیسم

 

اکنون واضح است که شخصیّت اوتیسم بیش‌ازهر چیزی فاقد هماهنگی بین عقل و عاطفه است. درحالی که ممکن است عقل بالاتر از حد متوسط باشد، انگیزه، غرایض و عواطف همیشه مختل هستند. اختلال در این عملکردها، در موقعیّت‌های مختلف، به‌هنگام مواجهه با خواسته‌های عملی زندگی و در کلام دیده می‌شود.

اکنون به بررسی اختلال در انگیزه‌ها و عواطف خواهیم پرداخت.

ما با تمایلات جنسی آغاز می‌کنیم؛ برخی از افراد در طول دوران کودکی و همچنین پس از بلوغ، از نظر جنسی بی‌علاقه هستند. آن‌ها میل جنسی ضعیفی دارند و هیچ‌گاه به جنسیّت سالم در ادامه زندگی نیز دست نمی‌یابند. با این‌حال، نشانه‌هایی از فعالیّت جنسی در آن‌ها، به‌ویژه در خودارضایی مشاهده می‌شود. از آن‌جایی که هیچ احساسی از شرم و یا گناه در این کودکان وجود ندارد، آن‌ها ممکن است در جمع نیز خودارضایی کنند و به‌دلیل ویژگی‌های شخصیّتی‌شان نیز نمی‌توان آن‌ها را از این کار بازداشت. همچنین رفتارهای همجسنگرایانه نیز ممکن است در آن‌ها دیده شود (همچون مورد دوّم این پژوهش).

ویژگی‌های شخصیّت سادیسمی نیز در این کودکان مشاهده شده است؛ “روزی چاقویی برمی‌داری و در قلبی فرو می‌کنی و خون فوران می‌کند”، “اگر من گرگ بودم می‌توانستم گوسفندها را پاره کنم و خون جاری شود”، یک‌بار وقتی انگشت کودکی بریده شد و خون از آن جاری بود به مادرش گفت: “چرا خون بیشتری نمی‌آید؟” یا گفته می‌شود زمانی که خود را مجروح کرده بود به‌شدّت از این اتفّاق هیجان‌زده بود. در مقابل، کودک اتیستیکی می‌ترسید که به‌هنگام نشستن بر روی صندلی از روی آن بیفتد، یا از قطارها سریع‌السیر به‌شدّت می‌ترسید. بنابراین، در جنبه‌های جنسی این افراد ناهماهنگی‌هایی وجود دارد، ضعف، زودرسی و یا انحراف جنسی. همین امر در سایر زمینه‌های عاطفی نیز صادق است. حساسیّت بیش‌ازحد و یا بی‌حسی در تضاد آشکار با یکدیگر هستند.

در حس چشایی معمولاً ما با تضادهای شدید در این کودکان روبه‌رو هستیم؛ تمایل زیاد آن‌ها به غذاهای ترش و یا تند و عدم‌علاقه به لبنیّات و سبزیجات. در حس لامسه نیز این‌گونه بود؛ بسیاری از آن‌ها به‌طور خاص از برخی بافت‌ها همچون ابریشم، مخمل، پنبه و یا … بیزار بودند. حساسیّت بیش‌ازحد به صدا نیز وجود داشت؛ با این‌حال، کودکانی که اغلب به برخی صداها واکنش‌ نشان می‌دادند در موقعیّت‌های دیگر حتی دربرابر صداهای بسیار بلند نیز خاموش بودند.

تصویر ناهماهنگی و تضاد، زمانی آشکار می‌شود که تعارض در احساسات رده بالاتر را درنظر بگیریم؛ به محض این‌که فردی شروع به کار با این کودکان بکند، با یک نقص عاطفی به‌شدّت واضح برخورد می‌کند که به‌نظر می‌رسد علّت خوبی برای محدودیت‌های اجتماعی این کودکان است. آن‌ها فاقد توانایی ابراز محبّت هستند؛ به‌هنگام آموزش این کودکان، هرگز نمی‌شنوید که آن‌ها چابلوسی کنند و یا حتی سعی کنند خوب باشند تا مورد تشویق قرار گیرند.

در واقع، حتی وقتی کسی با آن‌ها خوب برخورد می‌کند، آن‌ها عصبی می‌شوند؛ زیرا که به‌وضوح درک احساسات در آن‌ها ضعیف است. کودکان اوتیستیک به‌حدی افراطی، خودمحود هستند. آن‌ها تنها خواسته‌ها، علایق و انگیزه‌های خود را دنبال می‌کنند و محدودیت‌ها و قواعد اجتماعی را هیچ‌گاه مدنظر قرار نمی‌دهند. آن‌ها هیچ احترامی برای هیچ‌فردی قائل نیستند. در نافرمانی آن‌ها نیز عدم احترام به دیگران آشکار است؛ زیرا که آن‌ها در درک طرف مقابل دچار ضعف هستند. به‌هنگام دوری از افراد نزدیک نیز هیچ احساسی از دلتنگی در رفتار آن‌ها مشاهده نمی‌شود. همان‌طور که بدون نگرانی ممکن است به دیگران، حتی غریبه‌ها نزدیک شوند، ممکن است بدون ذره‌ای خجالت خود را به آن‌ها تحمیل کنند، با آن‌ها در مورد مسائل و موضوعات مختلف بدون رعایت هیچ‌ احترام و یا نزاکت و بدون توجه به تفاوت‌های سنی صحبت کنند.

روابط کودکان اوتیستیک با اشیاء نیز غیرطبیعی است؛ برای کودکان عادی، به‌ویژه نوزادان، هر شیء زنده است و او به واسطه آن‌ها با دنیای اطرافش آشنا می‌شود و با توجه به آن‌ها به تجربه و نبوغ دست می‌یابد. در کودکان اوتیستیک این اتفّاق نمی‌افتد؛ آن‌ها یا به اشیاء و اسباب‌بازی‌ها توجهی ندارند و یا آن‌که توجهی بیش از حد از خود نشان می‌دهند. کودکی ممکن است بدون حضور اسباب‌بازی خاصی لب به غذایش نزند و مجبور کردن او به ترک این کار نیز با عصبانیّت و پرخاشگری شدیدی همراه شود. آن‌ها علاقه‌ای شدید به جمع‌آوری اشیاء و وسایل دارند، در همین عادت نیز، مجموعه‌هایی که این کودکان جمع‌آوری می‌کنند بیشتر مانند دارایی‌هایی بی‌روح هستند.

آن‌ها این وسایل را نه برای آن‌که بعدها با آن چیزی بسازند، جمع‌آوری می‌کنند؛ بلکه هدفشان صرفاً تصاحب آن‌ها است. برای مثال، کودک اتیستیکی علاقه داشت 1000 جعبه کبریت جمع‌آوری کند. در مثالی دیگر، کودکی علاقه داشت تمامی جعبه‌های خالی دور‌انداخته‌شده را جمع‌آوری کند، وقتی مادر جرأت می‌کرد و برخی از آن‌ها را دور می‌ریخت جنگی بزرگ در خانه اتفّاق می‌افتاد. در بزرگسالان، جمع‌آوری کلکسیون کمی جذاب‌تر و عقلانی‌تر است، با این‌حال یک کودک اوتیستیک همان‌طور که عنوان شد هیچ دلیلی برای کلکسیون‌های خود ندارد و صرفاً علاقه به جمع‌آوری دارد.

کودکان اوتیستیک نگرشی نسبت به بدن خود ندارد؛ به‌عبارتی تمیزی و مراقبت از بدن و سلامت جسمانی برای آن‌ها بی‌اهمیّت است. این ویژگی حتی ممکن است در بزرگسالانی در دره‌های شغلی بالا نیز دیده شود که نامرتب و شلخته به سرکار می‌روند. با این‌حال کودکان اوتیستیک، تا پایان دوران کودکی معمولاً آشفته و نامرتب غذا می‌خورند و همواره لباس‌های خود را کثیف می‌کنند.

یکی دیگر از ویژگی‌های کودکان اوتیستیک، نداشتن حس شوخ‌طبعی در آن‌ها است. آن‌ها متوجه شوخی نمی‌شوند، به‌خصوص وقتی شوخی‌ها درمورد آن‌ها است. این یکی از دلایلی است که معمولاً سبب می‌شود آن‌ها مورد تمسخر قرار گیرند. با این‌حال، آن‌ها به‌ندرت در مقابل این شوخی‌ها آرام هستند. هنگامی که خلق‌وخو شاد دارند نیز رفتارهایشان طبیعی نیست؛ رفتارهایشان اغراق‌آمیز و نامتعادل است، می‌پرند، به دیگران ضربه می‌زنند و مجموعه‌ای از رفتارهای نامتعارف حسِ شادی را بروز می‌دهند.

با توضیح همه‌ی این ویژگی‌ها باز هم قضاوت این کودکان فقط براساس آن‌چه که این‌جا شرح داده‌ شده است، اشتباه است. دفعاتی بوده است که ما شاهد دلتنگی و ناراحتی این کودکان برای دوری از خانه و خانواده‌شان بوده‌ایم. این رویدادها با آن‌چه که به طورکلی درباره‌ی آن‌ها گفته می‌شود مطابقت ندارد. پس از چند روز حضور در کلینیک، برخی از آن‌ها با زبان لطیف و پخته خود سعی می‌کردند دلایلی ارائه دهند که چرا باید سریع‌تر به‌خانه بروند. در آمیزه‌ای عجیب از سادگی و پیچیدگی، دلیل می‌آوردند که چرا باید حتماً امروز در خانه باشند. حتی دلتنگی در این کودکان بسیار بیشتر از کودکان عادی طول می‌کشید، تا بالاخره عادت می‌کردند که در کنار ما بمانند و از راهنمایی‌ها و آموزش‌های ما احساس شادی کنند. به‌نظر می‌رسد درجه‌ای از علاقه و وابستگی به خانه و اشیاء آن، سبب ایجاد این دلتنگی‌ها در این کودکان می‌شود.

با این‌وجود، این احساسات نشان می‌دهد که آن‌ها قادر به درک احساسات قوی همچون دلتنگی هستند. برای مثال کودکی اتستیک دو موش سفید کوچک داشت و در ارزیابی‌ها مکرراً بیان می‌کرد که به آن‌ها بسیار اهمیّت می‌دهد و از انسان‌ها بیشتر دوستشان دارد. با این‌حال، او کینه‌توزی‌هایی نسبت به والدین و برادر کوچکترش داشت. نمونه‌های دیگری از وابستگی عاطفی بین کودکان اوتیستیک، حیوانات و برخی افراد خاص وجود دارد که می‌تواند به‌طوری خاص در این کودکان مشاهده شود.

با توجه به هر آن‌چه که تاکنون به‌عنوان ویژگی‌های این کودکان بیان شد، نمی‌توان به سادگی برای آن‌ها از برچسب “نقص عاطفی” استفاده کرد؛ این کودکان بیشتر در درک احساسات دچار مشکل هستند و به‌نظر می‌رسد که ناهماهنگی‌هایی در خلق‌وخو و احساسات دارند. آن‌ها در این مقوله‌ها به‌شدّت دچار تضاد هستند که دستیابی به سازگاری‌های اجتماعی را برایشان دشوار می‌سازد.

باتوجه به ثبات ویژگی‌های شخصیّتی در افراد اوتیستیک، بحث وراثت مطرح می‌شود. این ایده که ویژگی‌های روانی وراثتی هستند مدّت‌ها است که تأیید‌شده است. بااین‌حال، صرف گفتن آن‌که یک اختلال ارثی است، سبب آسان‌شدن مسئله نمی‌شود. انجام ردیابی شجره‌نامه این کودکان در تحقیقات بعدی الزامی است. ما در این پژوهش صرفاً می‌خواهیم بیان کنیم که در طول ده‌سال گذشته، بیش از 200 کودک ویژگی‌های اوّلیه اوتیسم را داشتند.

در مواردی که توانستیم با خانواده‌هایشان بیشتر مصاحبه کنیم، مشاهده کردیم که برخی از این ویژگی‌های اوّلیه در برخی از والدین این کودکان نیز وجود دارد. اگر این پدر باشد که ویژگی‌های اوتیستیک خود را منتقل کرده است، در بیشتر موارد او یک حرفه خوب دارد و یا روشنفکر بوده است، اگر در میان آن‌ها پدری کارگر بوده است، نیز با کنکاش در تاریخچه‌اش متوجه شدیم که روشنفکر بوده است و شغل اصلی خود را از دست داده است. در بسیاری از این موارد، اجداد این کودکان اکثراً روشنفکر بوده‌اند. اکثر کودکان اوتیستیک ما، علی‌رغم ویژگی‌های متفاوت‌شان، شغل‌های بالامرتبه‌ای دارند. این خود می‌تواند نشان‌دهنده‌ی ارزش اجتماعی این تیپ شخصیّتی باشد.

جالب است بدانید کودکان اوتیسمی که ما ارزیابی کردیم، منحصراً پسر بودند. با این‌حال، دخترانی بودند که ویژگی عدم برقراری تماس چشمی را داشتند، و یا دخترانی بودند که به‌دلیل آنسفالیت حاد، ویژگی‌های شخصیّتی اوتیسم را داشتند. با این‌حال، ما نتوانستیم یک تصویر کامل از فرد اوتیستیک را پیدا کنیم. مطمئناً وراثت و یا جنسیّت در این اختلال دخیل است؛ اما چگونه می‌توان آن را توضیح داد؟ شخصیّت اوتیستیک، یک نوع افراطی از هوش مردانه است. در کودکان عادی نیز، تفاوت‌های جنسیّتی در هوش مشاهده می‌شود. به‌طورکلی، دختران زبان‌آموزان بهتری هستند، آن‌ها در کارهای عملی، منظم و روشمند استعداد بیشتری دارند. از سوی دیگر، پسران تمایل بیشتری به انجام کارهای منطقی، انتزاعی، فرمول‌بندی‌های دقیق و تحقیقات علمی دارند. به همین دلایل است که پسران در آزمون هوش بینه در سطوح بالاتر نمرات بهتری نسبت به دختران کسب می‌کنند. مسائل ساده منطقی و انتزاعی، در حد هوش یک کودک ده‌ساله، به‌سادگی توسط پسرها حل می‌شود.

به‌طورکلی، انتزاع با فرآیند‌های فکری مردانه هماهنگ است، این در‌حالی است که فرآیند‌های فکری زنانه بیشتر بر احساسات و غریزه‌ها منعطف است. در افراد اوتیستیک می‌بینیم که انتزاع به‌شدّت توسعه یافته است تاحدی که روابط عینی با اشیاء و افراد را تحت‌تأثیر قرار داده است و در نتیجه جنبه‌های احساسی و غریزی به‌شدّت کاهش یافته‌اند. درحالی که ما دختری با ویژگی‌های اوتیستیک مشاهده نکردیم؛ اما مادران برخی از کودکان اوتیستیک بودند که ویژگی‌های اوتیستیک در رفتارهایشان واضح بود. توضیح این مشاهدات دشوار است؛ زیرا که ما هیچ دختر اتیستیکی در بین مواردمان نبود.

هنگام ارزیابی‌ها متوجه شدیم که اکثر کودکان اوتیستیک، تک‌فرزند هستند. این ادعا نیاز به‌ بررسی‌های بیشتر دارد. روان‌شناس بالینی توضیح می‌دهد که وضعیت تک‌فرزندی می‌تواند بر ویژگی‌های اوتیسم تأثیرگذار باشد و ادعا می‌کند که تک‌فرزندی می‌توان یک علّت بیرونی برای این اختلال باشد؛ کودکی که تنها با والدین خود در ارتباط است نمی‌آموزد که چگونه با خواهر، برادر و همسالان خود سازگار شود. با این‌حال، ما هیچ‌گاه نباید روابط علّت – معلولی را فراموش کنیم. اگر مشاهده کنیم که در میان کودکان اتیستیکی که خواهر و یا برادر دارند، ویژگی‌های اوتیستیک به‌همان اندازه کودکان اوتیستیک تک‌فرزند است، پس باید این علّت بیرونی تأثیرگذار بر اوتیسم را پوچ درنظر گرفت.

 

اتیسم و راهبردهای حسی
هانس آسپرگر اوتیسم

 

ویژگی‌های اوتیسم به‌دلیل نداشتن خواهر و برادر در یک کودک رشد نمی‌کند، بلکه به‌نظر می‌رسد بیشتر یک ویژگی ارثی است. ممکن است چالش‌ها و مشکلات یک کودک اوتیسم برای والدین به‌قدری شدید باشد که آن‌ها از داشتن فرزندی دیگر صرف‌نظر کرده‌باشند.

بسیاری از افراد اوتیستیک زندگی انفرادی دارند، ازدواج نمی‌کنند و بچه‌دار نمی‌شوند. بسیاری از آن‌هایی که ازدواج می‌کنند نیز به‌دلیل عدم هماهنگی بین ذهن و بدن، نمی‌توانند به‌درستی زندگی کنند و یا به‌درستی فرزندپروری کنند؛ در این‌جا باید به جمله لودویگ کلاگز[5] اشاره کنیم: “عقل دشمن زندگی است”. پس باید تأکید کنیم که تک‌فرزند بودن یک نشانه از اختلال اوتیسم است و نه علّت اوتیسم.

 

 

 

 

در توصیف شرح‌حال این کودکان، به‌ویژه مورد اوّل (فریتز)، مشاهده کردیم که شباهت‌های زیادی بین روان‌پریشی اوتیسم و حالت‌های اسکیزوفرن وجود دارد. درواقع، در این حالت این سؤال مطرح می‌شود که آیا کودکی همچون فریتز از اسکیزوفرن دوران کودکی رنج می‌برد؟ ما با درنظرگیری شرایط فریتز، این احتمال را رد می‌کنیم. اکنون به‌ سؤال دیگری می‌رسیم، آیا ممکن است در برخی از این موارد، این روان‌پریشی پیش‌ساز اسکیزوفرن باشد؟ باز هم پاسخ منفی است.

موارد ما در این پژوهش، وخامت پیش‌رونده‌ای را که در اسکیزوفرن انتظار می‌رود را نشان نمی‌دهند. در حقیقت، ویژگی‌های آن‌ها در طول زندگی ثابت می‌ماند، اگرچه در مواردی سازگاری افزایش می‌یابد و برخی از آن‌ها به یکپارچگی اجتماعی می‌رسند؛ اما حداقل ویژگی‌های اختلال در آن‌ها شدیدتر نمی‌شود. فقط در یک مورد، ابتدا علائم اوتیسم شدید مشاهده شد و سپس بعد از گذشت دوسال، تخریب تدریجی شخصیّت و اسکیزوفرن مشاهده شد. در تمامی موارد، حتی پس از 20سال نیز، تغییر از اختلال شخصیّت اوتیستیک به اسکیزوفرن واقعی مشاهده نشد.

با توجه به آن‌چه که تاکنون مطرح شد، اکنون باید بپرسیم آیا روان‌پریشی اوتیستیک، تاحدی از تمایل ژنتیکی اسکیزوفرن نشأت می‌گیرد؟ اگر توارث چندژنی را برای اسکیزوفرن درنظر بگیریم، آیا افراد اوتیستیک ناقل یک یا ترکیبی از این ژن‌ها هستند؟ پاسخ به این دسته از سؤالات تنها با مطالعه دقیق خانواده میسر است. باید بیابیم که چند درصد از افراد نزدیک به کودکان اوتیستیک، اختلال اسکیزوفرن را داشته و یا دارند. درحال حاضر نمی‌توان به این سؤال پاسخ قطعی داد. در این میان باید اشاره کنیم که ما معتقد به وجود پیوند میان اختلال اسکیزوفرن و اوتیسم نیستیم، و به‌نظر ما شخصیّت اوتیستیک نه از نظر بیولوژکی و نه به لحاظ ژنتیکی با اسکیزوفرن مرتبط است. ما با این دیدگاه شرودر[6] موافقیم که ” روان‌پریش‌ها نه دیوانه هستند، نه نیمه دیوانه و نه حتی یک‌چهارم”.

جایگاه اجتماعی فرد اوتیستیک

هدف این مقاله گزارش یک اختلال شخصیّتی بود که در دوران کودکی بروز می‌کند و تا آخر عمر با فرد همراه است. در این بخش سعی می‌کنیم از این هدف فراتر برویم و آینده این کودکان را تجسم کنیم.

در بسیاری از مواردی که شرح‌حال آن را خواندید، انتظار به یکپارچگی با جامعه و اجتماع اگر غیرممکن نباشد بسیار دشوار است، زیرا که اشاره کردیم ویژگی اصلی این اختلال عدم سازگاری با اجتماع است. با این‌حال، این انتظار مبهم تنها در موارد کمی از افراد اوتیستیک، به‌ویژه آن‌هایی که علاوه بر اوتیسم دارای عقب‌ماندگی ذهنی نیز بودند، صادق است. سرنوشت این کودکان بسیار غم‌انگیز خواهد بود؛ در بهترین حالت ممکن است وارد حرفه‌ای شوند؛ اما فقط به‌صورت موقّت. ممکن است برخی از آن‌ها به پرسه‌زنانی در خیابان تبدیل شوند که گاه‌به‌گاه بدون نگرانی و باصدای بلند با عابران صحبت می‌کنند.

این شرایط برای کودکان اوتیسمی که هوش بالاتر دارند، صادق نیست. البته، در بزرگسالی نیز روابط آن‌ها با دیگران نیز به‌همان اندازه دوران کودکی نیز دچار اختلال خواهد بود. در یک تعریف قدیمی از فرد روان‌پریش آمده است که “روان‌پریش‌ها افرادی هستند که از خودشان رنج می‌برند و محیط نیز به نوبه‌ی خود از حضورشان رنج می‌برد”. قسمت انتهایی این تعریف درست است؛ اما دشوار است که بدانیم آیا افراد اوتیستیک نیز از خود رنج می‌برند؟ آن‌ها به‌طرز عجیبی غیرقابل نفوذ هستند و درک این مسئله بسیار دشوار است.

زندگی عاطفی آن‌ها همچون یک کتاب بسته است. باتوجه به مشکلات رفتاریشان در دوران کودکی، می‌توان انتظار داشت که نزدیک‌ترین بستگان و همسرانشان نیز با آن‌ها مشکل خواهند داشت؛ اما در محیط کار وضعیّت کمی متفاوت خواهد بود. در اکثریت آن‌ها ممکن است شرایط کاری خوب باشد و حتی در مواردی یکپارچگی اجتماعی نیز ایجاد شود. افراد اوتیستیک توانمند می‌توانند به جایگاه‌های بالامرتبه برسند و چنان مناسب این جایگاه باشند که حتی گاهاً به‌نظر برسد فقط افراد اوتیستیک شایسته آن هستند. عزم راسخ آن‌ها، قدرت تفکر، تنگ‌نظری و فعالیّت ذهنی خلاقانه آن‌ها می‌تواند در محیط‌های کاری بسیار ارزشمند باشد. ما در بسیاری از کودکان اوتیستیک می‌توانیم یک حرفه خاص در بزرگسالی را تصور کنیم.

برای مثال، ما توانستیم برای تقریباً سه‌دهه یک کودک اوتیسم را از دوران کودکی تا جوانی زیرنظر بگیریم. او در تمام طول زندگی خود رفتارهای اوتیستیک نشان می‌داد. هرگز به دیگران توجهی نداشت، چنان غافلانه رفتار می‌کرد که گویی حتی نزدیکان خود را نمی‌شناسد، به‌شدّت دست‌وپا چلفتی بود، در آموزش مهارت‌های زندگی دچار مشکل بود. در مدرسه با مشکلات یادگیری بسیاری مواجه شد، در آموختن زبان هیچ استعدادی نداشت و بسیاری از دروس را به‌سختی می‌آموخت. با این‌حال، حتی به‌عنوان یک کودک نوپا استعدادش در ریاضیات شگفت‌آور بود. او از طریق پرسشگری مداوم توانسته‌ بود به اطلاعات زیادی در ریاضیات دست یابد.

تمام علاقه و بازی‌های او متمرکز بر ریاضیات بود. باید تأکید کرد که والدین هرگز با او محاسبات و ریاضیات تمرین نکرده بودند؛ اما این پسر به‌صورت خودجوش این مهارت را آموخته بود. او در دبیرستان معلمان خود را با دانشش در ریاضیات شگفت‌زده کرد. به لطف این استعداد خارق‌العاده در سایر دروس نیز بدون نیاز به تکرار پایه‌ها پیشرفت کرد و توانست در کنکور دانشگاه پذیرفته شود. اندکی پس از شروع تحصیلات دانشگاهی، او با خواندن نجوم ریاضیات، خطای ریاضی در مسئله نیوتون را کشف و ثابت کرد. استاد او توصیه کرد که او این اثبات را به‌عنوان پایان‌نامه دکتری خود استفاده کند. از همان ابتدا مشخص بود که او برای یک حرفه آکادمیک مقدر شده است. او در مدّت کوتاهی به‌عنوان استادیار در گروه نجوم پذیرفته شد و سپس به درجه استاد تمامی رسید.

این سابقه یه‌هیج‌وجه استثنائی نیست؛ در کمال تعجب دیدیم که افراد اوتیسمی تا زمانی که از نظر ذهنی آشفته نباشند، می‌توانند در یک موقعیّت حرفه‌ای پیشرفت کنند. ما تعداد زیادی از افراد اوتیسمی را پیدا کردیم که حرفه آن‌ها مرتبط با توانمندیشان در ریاضیات است، ریاضیدان، فناوران، شیمیدانان صنعتی و کارمندان عالی رتبه ادارات دولتی. ما همچنین تعدادی متخصص غیرمعمول می‌شناسیم که در کار خود بسیار صاحب‌نظر هستند، کارشناس نشان‌های خانوادگی و چندین نوازنده‌ی متبحر.

موفقیّت شغلی گاهی مستلزم تک‌نگر بودن است. بسیاری از مردم این وضعیّت را ناخوشایند می‌دانند؛ اما این وضعیّت برای افراد اوتیسم کمی متفاوت است. آن‌ها با تمام انرژی، فداکارانه و متعهدانه در مسیر شغلی می‌مانند و می‌توانند به موفقیّت‌های زیادی دست یابند. آن‌ها راهی را می‌روند که سرنوشت و اختلالشان برای آن‌ها رقم زده‌است، “خوب و بد دو روی یک سکه هستند”، به‌سادگی نمی‌توان آن‌ها را از هم جدا کرد، نمی‌توان مثبت را انتخاب کرد و از شر ویژگی‌های منفی خلاص شد.

افراد اوتیسمی نقش خود در محیط کار را به‌خوبی می‌دانند و آن را تاحد کمال اجرا می‌کنند. این‌ها همان افرادی هستند که در کودکی مشکلات بسیاری داشتند و عامل نگرانی بیش‌ازحد والدینشان بودند. اختلال اوتیسم به‌خوبی نشان می‌دهد که حتی شخصیّت‌های غیرمعمول نیز می‌توانند رشد و سازگاری داشته باشند. احتمال یکپارچگی اجتماعی که در مورد این کودکان، هیچ‌کس حتی تصورش را نمی‌کرد ممکن است در مسیر رشد اتفّاق بیفتد. این اطلاعات توانست نگرش ما نسبت به این افراد را تغییر دهد. ما وظیفه خود می‌دانیم که با تمام وجود از این کودکان و حقوق آن‌ها صحبت کنیم. ما معتقدیم که یک مربی فداکار و دوست‌داشتنی می‌تواند این افراد دشوار را در مسیر موفقیّت قرار دهد.

 

نتیجه

اکنون در پایان مقاله، باید درباره‌ی پیشینه صحبت کنیم. باید بررسی کنیم که نوع کودکی که در این‌جا درمورد آن صحبت کردیم، به چه طریقی با تیپ‌شناسی‌های موجود مطابقت دارد. درحالی که من به تیپ‌شناسی[7] نظام‌مند معتقد نیستم؛ اما مفهوم تیپ‌های شخصیّتی می‌تواند در مواردی مفید باشد و این مسئله در مقاله حاضر اثبات شده است.

پیشینه مربوط به تیپ‌های شخصیّتی قطعاً شامل کسانی می‌شود که به شخصیّت اوتیستیک شباهت‌هایی دارند. شخصیّت اسکیزو – تیموس[8]، شخصیّت متلاشی‌شده[9] و بالاتر از همه شخصیّت درونگرا وجود دارد. ما در این‌جا تنها به توضیح این تیپ از شخصیّت، درونگرا، می‌پردازیم. درونگرایی اگر محدودیتی برای خود و روابط با محیط ایجاد کند می‌تواند همچون اوتیسم باشد. در این مقاله، اساس مقایسه وجود ندارد و توصیفات در سطحی کاملاً متفاوت ارائه می‌شوند. این بحث زمانی مثمرثمر است که بدانیم آینده‌ی فرزندان اوتیستیک ما چگونه است. پاسخ این مسئله تنها با یک مطالعه جامع مسیر است؛ در این پژوهش نه‌تنها باید درباره‌ی عوامل بیولوژیکی و ژنتیکی، بلکه باید به رشد فراتر از دوران کودکی نیز توجه کنیم. بنابراین، مقایسه شخصیّت اوتیسم با سایر تیپ‌های شخصیّتی می‌تواند فرصتی برای پژوهش برای سایر پژوهشگران باشد.

در پژوهش حاضر، هدف ما گزارش شرح‌حال تعدادی از کودکان بود، هم به‌دلیل آن‌که تجربه دسته‌اوّلی از چنین کودکانی داشتیم و هم به این دلیل که معتقد به آموزش این کودکان هستیم.

 

[1] Hellmuth L.

[2] bilateral cryptorchidism

[3] Romanesque sculpture

[4] Rembrandt

[5] Ludwig Klages

[6] Schröder

[7] E. Kretschmer’s schizo-thymous personality

[8] E. R. Jaensch’s disintegrated personality

[9] introverted personality