هانس آسپرگر و اوتیسم; هانس در تحقیقاتش به توصیف کودکانی در این مقاله پرداخت که همگی دارای اختلالی اساسی هستند که این اختلال به ظاهر فیزیکی این کودکان، در عملکردهای اجرایی و بهطورکلی در رفتارشان بسیار تأثیرگذار بوده است.
مطلب پیشنهادی: سندروم آسپرگر چیست و چه تفاوتی با اوتیسم دارد؟+ توصیفات هانس آسپرگر
هانس آسپرگر و اوتیسم
آسپرگر به توصیف کودکانی در این مقاله پردازد؛ که همگی دارای اختلالی اساسی هستند که این اختلال به ظاهر فیزیکی این کودکان، در عملکردهای اجرایی و بهطورکلی در رفتارشان بسیار تأثیرگذار بود. این اختلال سبب بروز مشکلاتی خاص در این کودکان و بهویژه در عملکرد اجتماعی آنها شد.
در برخی از این کودکان، شدّت مشکلات بهقدری شدید و عمیق است که موارد بسیاری را تحتالشعاع قرار داده است؛ این در حالی است که در برخی دیگر از این کودکان سطح بالای هوشیاری و شناخت آنها، وجود برخی از نشانههای اختلال را کمرنگ کرده است که این مسئله خود سبب شد، آنها در زندگی دستاوردهای استثنائی را کسب کنند.
توصیفاتی که ارائه شد، از این اختلال شخصیّتی، اهمیّت این ادعا که افراد استثنائی باید درمان و خدمات تحصیلی استثنائی دریافت کنند را اثبات میکند. علاوه بر اینها، ما میتوانیم نشان دهیم که علیرغم وجود اختلال، انسانها میتوانند نقشهای اجتماعی خود را با کمی راهنمایی، درک و عشق متقابل بهخوبی ایفا کنند. بهطورکلی، دلایل زیادی برای توصیف دقیق و با جزئیات شرححال این کودکان وجود دارد.
توصیفات هانس آسپرگر دربارهی گروهی از کودکان
هانس در تلاش خود برای تعریف این اختلال اساسی که ساختار شخصیّتیِ غیرعادی را در این کودکان به وجود میآورد، واژه اوتیسم را انتخاب کردهاست. این واژه از مفهوم اوتیسم در اختلال اسکیزوفرنی مشتق گرفته است. اوتیسم در اینجا، به اختلالی اساسی در ارتباط اشاره دارد که به شکلی شدیدتر در بیماران اسکیزوفرنی مشاهده میشود. واژه اوتیسم که در گذشته توسط بلولر Bleuler، عنوان شد، بیشک یکی از بهترین واژههای زبانی و مفهومی در نامگذاریهای پزشکی است.
-
انسانها معمولاً در ارتباطی دائمی با محیط اطراف خود هستند و به طور پیوسته به آن پاسخ میدهند.
بااینحال، در افراد اوتیسم ارتباطات شدیداً مختل شد و آنها ارتباطات اجتماعی بسیار محدودی دارند. فرد اوتیسم تنها است (برگرفته از تعریف یونانی واژه اُتوس) و هیچ عضو فعّالی از جامعه بزرگتری وجود ندارد که از او تأثیر گرفته و یا به طور پیوسته بر او تأثیر بگذارد. در تعریف بلولر از اوتیسم اسکیزوفرنیک آمده است:
“بیمار اسکیزوفرنی در درجات مختلفی از اختلال، ارتباط خود با واقعیّت را از دست میدهد. از اهمیّتدادن به دنیای واقعی دست میکشد. رفتارهایی همچون نداشتن ابتکار عمل، بیهدفی، بیتوجهی به واقعیّت، حواسپرتی و رفتارهای عجیب و تکانشی از خود بروز میدهد. بسیاری از رفتارها و همچنین نگرش کلّیاش به زندگی به بیرون از خودش تعمیم نیافته است. شدّت و میزان توجه او مختل است. درحالیکه رفتارش ویژگی لجبازی ندارد؛ اما در انجام برخی کارها سرسختانه پافشاری میکند.
زمانی میتوان ویژگی لجبازی را در رفتارهای او دید که چیزی را میخواهد و درعینحال اصرار دارد که مخالف آن را نیز به دست آورد. فردی ممکن است رفتارهای وسواسی، رفتارهای خودکار و کلیشهای و یا فرمانهای خودکار داشته باشد. افراد اسکیزوفرنی اغلب در دنیایی خیالی از آرزوها، ایدههای آزاردهنده و … زندگی میکنند.”
-
بلولر همچنین نوع خاصی از تفکّر را توصیف میکند که آن را تفکّر “اوتیستیک” یا “دریستیک” مینامد.
این نوع تفکّر هدفمند نیست؛ اما به وسیلهی امیال و خواستهها هدایت می شود، و از آنها تأثیر میپذیرد. غیر از اسکیزوفرن که متفاوتترین نوع آن است، تفکّر اوتیستیک یا دریستیک میتواند در افرادی که روانپریش نیستند نیز مشاهده شود و حتّی برخی نشانههای آن را میتوان در زندگی روزمره، بهعنوانمثال در خرافات یا شبهعلم نیز مشاهده کرد. بااینحال، این نوع تفکّر در زندگی و اختلال کودکانی که در اینجا به توصیف شرححال آنها میپردازیم نقشی ندارد؛ اما ممکن است اشارههایی گاهبهگاه به این نوع از تفکّر در متن وجود داشته باشد.
آخرین ویژگیای که در توصیف بلولر از اوتیسم ذکر شد، میتواند در نوعی از اختلال شخصیّت که در این مقاله توضیح دادهایم، مشاهده شود.
درحالی که به نظر میرسد بیمار اسکیزوفرن، فقدان ارتباط پیشروندهای را نشان میدهد؛ اما کودکان موردبحث ما در این مقاله، از همان ابتدا توانایی ارتباط را ازدستدادهاند. درعینحال، اختلال اسکیزوفرن و اختلال کودکان موردبحث ما میتوانند با این تعریف کوتاه زیرمجموعهی یکدیگر قرار گیرند: قطع ارتباط بین خود و دنیای بیرون.
بااینحال، برخلاف بیماران اسکیزوفرنی، این کودکان نشانههای ازهمپاشیدگی شخصیّتی از خود بروز نمیدهند؛
بنابراین آنها روانپریش نیستند، بلکه آنها دارای شدّت بالاتر و یا پایینتری از اختلالات فکری – روانی هستند.
این اختلال اساسی که در این کودکان آن را توصیف کردهایم، بر همهی بخشهای شخصیّت آنها تأثیر گذاشته و میتواند مشکلات و کمبودهای آنان را بهخوبی دستاوردهای خاص آنها توضیح دهد. زمانی که برای اولینبار به دنبال شناخت این اختلال تحقیقات گستردهای انجام شد، متوجه شدند که این اختلال در بین کودکان بهویژه نوع خفیف آن، بههیچعنوان کمیاب نیست. شرححال چندین کودک با این ویژگیها در ادامه خواهیم خواند، برای خواندن مقالات همراه ما باشید.
هانس آسپرگر و اوتیسم; نمونه هایی از تحقیقات Hans Asperger
تحریکات و عواطف در شخصیّت اوتیسم
اکنون واضح است که شخصیّت اوتیسم بیشازهر چیزی فاقد هماهنگی بین عقل و عاطفه است. درحالی که ممکن است عقل بالاتر از حد متوسط باشد، انگیزه، غرایض و عواطف همیشه مختل هستند. اختلال در این عملکردها، در موقعیّتهای مختلف، بههنگام مواجهه با خواستههای عملی زندگی و در کلام دیده میشود.
اکنون به بررسی اختلال در انگیزهها و عواطف خواهیم پرداخت.
-
ما با تمایلات جنسی آغاز میکنیم؛
برخی از افراد در طول دوران کودکی و همچنین پس از بلوغ، از نظر جنسی بیعلاقه هستند. آنها میل جنسی ضعیفی دارند و هیچگاه به جنسیّت سالم در ادامه زندگی نیز دست نمییابند. با اینحال، نشانههایی از فعالیّت جنسی در آنها، بهویژه در خودارضایی مشاهده میشود. از آنجایی که هیچ احساسی از شرم و یا گناه در این کودکان وجود ندارد، آنها ممکن است در جمع نیز خودارضایی کنند و بهدلیل ویژگیهای شخصیّتیشان نیز نمیتوان آنها را از این کار بازداشت. همچنین رفتارهای همجسنگرایانه نیز ممکن است در آنها دیده شود (همچون مورد دوّم این پژوهش).
ویژگیهای شخصیّت سادیسمی نیز در این کودکان مشاهده شده است؛
“روزی چاقویی برمیداری و در قلبی فرو میکنی و خون فوران میکند”، “اگر من گرگ بودم میتوانستم گوسفندها را پاره کنم و خون جاری شود”، یکبار وقتی انگشت کودکی بریده شد و خون از آن جاری بود به مادرش گفت: “چرا خون بیشتری نمیآید؟” یا گفته میشود زمانی که خود را مجروح کرده بود بهشدّت از این اتفّاق هیجانزده بود. در مقابل، کودک اتیستیکی میترسید که بههنگام نشستن بر روی صندلی از روی آن بیفتد، یا از قطارها سریعالسیر بهشدّت میترسید.
بنابراین، در جنبههای جنسی این افراد ناهماهنگیهایی وجود دارد، ضعف، زودرسی و یا انحراف جنسی. همین امر در سایر زمینههای عاطفی نیز صادق است. حساسیّت بیشازحد و یا بیحسی در تضاد آشکار با یکدیگر هستند.
در حس چشایی معمولاً ما با تضادهای شدید در این کودکان روبهرو هستیم؛ تمایل زیاد آنها به غذاهای ترش و یا تند و عدمعلاقه به لبنیّات و سبزیجات. در حس لامسه نیز اینگونه بود؛ بسیاری از آنها بهطور خاص از برخی بافتها همچون ابریشم، مخمل، پنبه و یا … بیزار بودند. حساسیّت بیشازحد به صدا نیز وجود داشت؛ با اینحال، کودکانی که اغلب به برخی صداها واکنش نشان میدادند در موقعیّتهای دیگر حتی دربرابر صداهای بسیار بلند نیز خاموش بودند.
تصویر ناهماهنگی و تضاد، زمانی آشکار میشود که تعارض در احساسات رده بالاتر را درنظر بگیریم؛
به محض اینکه فردی شروع به کار با این کودکان بکند، با یک نقص عاطفی بهشدّت واضح برخورد میکند که بهنظر میرسد علّت خوبی برای محدودیتهای اجتماعی این کودکان است. آنها فاقد توانایی ابراز محبّت هستند؛ بههنگام آموزش این کودکان، هرگز نمیشنوید که آنها چابلوسی کنند و یا حتی سعی کنند خوب باشند تا مورد تشویق قرار گیرند.
در واقع، حتی وقتی کسی با آنها خوب برخورد میکند، آنها عصبی میشوند؛ زیرا که بهوضوح درک احساسات در آنها ضعیف است. کودکان اوتیستیک بهحدی افراطی، خودمحود هستند. آنها تنها خواستهها، علایق و انگیزههای خود را دنبال میکنند و محدودیتها و قواعد اجتماعی را هیچگاه مدنظر قرار نمیدهند. آنها هیچ احترامی برای هیچفردی قائل نیستند. در نافرمانی آنها نیز عدم احترام به دیگران آشکار است؛ زیرا که آنها در درک طرف مقابل دچار ضعف هستند.
بههنگام دوری از افراد نزدیک نیز هیچ احساسی از دلتنگی در رفتار آنها مشاهده نمیشود. همانطور که بدون نگرانی ممکن است به دیگران، حتی غریبهها نزدیک شوند، ممکن است بدون ذرهای خجالت خود را به آنها تحمیل کنند، با آنها در مورد مسائل و موضوعات مختلف بدون رعایت هیچ احترام و یا نزاکت و بدون توجه به تفاوتهای سنی صحبت کنند.
روابط کودکان اوتیستیک با اشیاء نیز غیرطبیعی است؛
برای کودکان عادی، بهویژه نوزادان، هر شیء زنده است و او به واسطه آنها با دنیای اطرافش آشنا میشود و با توجه به آنها به تجربه و نبوغ دست مییابد. در کودکان اوتیستیک این اتفّاق نمیافتد؛ آنها یا به اشیاء و اسباببازیها توجهی ندارند و یا آنکه توجهی بیش از حد از خود نشان میدهند.
کودکی ممکن است بدون حضور اسباببازی خاصی لب به غذایش نزند و مجبور کردن او به ترک این کار نیز با عصبانیّت و پرخاشگری شدیدی همراه شود. آنها علاقهای شدید به جمعآوری اشیاء و وسایل دارند، در همین عادت نیز، مجموعههایی که این کودکان جمعآوری میکنند بیشتر مانند داراییهایی بیروح هستند.
آنها این وسایل را نه برای آنکه بعدها با آن چیزی بسازند، جمعآوری میکنند؛ بلکه هدفشان صرفاً تصاحب آنها است. برای مثال، کودک اتیستیکی علاقه داشت 1000 جعبه کبریت جمعآوری کند. در مثالی دیگر، کودکی علاقه داشت تمامی جعبههای خالی دورانداختهشده را جمعآوری کند، وقتی مادر جرأت میکرد و برخی از آنها را دور میریخت جنگی بزرگ در خانه اتفّاق میافتاد. در بزرگسالان، جمعآوری کلکسیون کمی جذابتر و عقلانیتر است، با اینحال یک کودک اوتیستیک همانطور که عنوان شد هیچ دلیلی برای کلکسیونهای خود ندارد و صرفاً علاقه به جمعآوری دارد.
کودکان اوتیستیک نگرشی نسبت به بدن خود ندارد؛
بهعبارتی تمیزی و مراقبت از بدن و سلامت جسمانی برای آنها بیاهمیّت است. این ویژگی حتی ممکن است در بزرگسالانی در درههای شغلی بالا نیز دیده شود که نامرتب و شلخته به سرکار میروند. با اینحال کودکان اوتیستیک، تا پایان دوران کودکی معمولاً آشفته و نامرتب غذا میخورند و همواره لباسهای خود را کثیف میکنند.
یکی دیگر از ویژگیهای کودکان اوتیستیک، نداشتن حس شوخطبعی در آنها است.
آنها متوجه شوخی نمیشوند، بهخصوص وقتی شوخیها درمورد آنها است. این یکی از دلایلی است که معمولاً سبب میشود آنها مورد تمسخر قرار گیرند. با اینحال، آنها بهندرت در مقابل این شوخیها آرام هستند. هنگامی که خلقوخو شاد دارند نیز رفتارهایشان طبیعی نیست؛ رفتارهایشان اغراقآمیز و نامتعادل است، میپرند، به دیگران ضربه میزنند و مجموعهای از رفتارهای نامتعارف حسِ شادی را بروز میدهند.
با توضیح همهی این ویژگیها باز هم قضاوت این کودکان فقط براساس آنچه که اینجا شرح داده شده است، اشتباه است. دفعاتی بوده است که ما شاهد دلتنگی و ناراحتی این کودکان برای دوری از خانه و خانوادهشان بودهایم. این رویدادها با آنچه که به طورکلی دربارهی آنها گفته میشود مطابقت ندارد. پس از چند روز حضور در کلینیک، برخی از آنها با زبان لطیف و پخته خود سعی میکردند دلایلی ارائه دهند که چرا باید سریعتر بهخانه بروند. در آمیزهای عجیب از سادگی و پیچیدگی، دلیل میآوردند که چرا باید حتماً امروز در خانه باشند.
حتی دلتنگی در این کودکان بسیار بیشتر از کودکان عادی طول میکشید، تا بالاخره عادت میکردند که در کنار ما بمانند و از راهنماییها و آموزشهای ما احساس شادی کنند. بهنظر میرسد درجهای از علاقه و وابستگی به خانه و اشیاء آن، سبب ایجاد این دلتنگیها در این کودکان میشود.
با اینوجود، این احساسات نشان میدهد که آنها قادر به درک احساسات قوی همچون دلتنگی هستند.
برای مثال کودکی اتستیک دو موش سفید کوچک داشت و در ارزیابیها مکرراً بیان میکرد که به آنها بسیار اهمیّت میدهد و از انسانها بیشتر دوستشان دارد. با اینحال، او کینهتوزیهایی نسبت به والدین و برادر کوچکترش داشت. نمونههای دیگری از وابستگی عاطفی بین کودکان اوتیستیک، حیوانات و برخی افراد خاص وجود دارد که میتواند بهطوری خاص در این کودکان مشاهده شود.
با توجه به هر آنچه که تاکنون بهعنوان ویژگیهای این کودکان بیان شد، نمیتوان به سادگی برای آنها از برچسب “نقص عاطفی” استفاده کرد؛ این کودکان بیشتر در درک احساسات دچار مشکل هستند و بهنظر میرسد که ناهماهنگیهایی در خلقوخو و احساسات دارند. آنها در این مقولهها بهشدّت دچار تضاد هستند که دستیابی به سازگاریهای اجتماعی را برایشان دشوار میسازد.
باتوجه به ثبات ویژگیهای شخصیّتی در افراد اوتیستیک، بحث وراثت مطرح میشود.
این ایده که ویژگیهای روانی وراثتی هستند مدّتها است که تأییدشده است. بااینحال، صرف گفتن آنکه یک اختلال ارثی است، سبب آسانشدن مسئله نمیشود. انجام ردیابی شجرهنامه این کودکان در تحقیقات بعدی الزامی است. ما در این پژوهش صرفاً میخواهیم بیان کنیم که در طول دهسال گذشته، بیش از 200 کودک ویژگیهای اوّلیه اوتیسم را داشتند.
در مواردی که توانستیم با خانوادههایشان بیشتر مصاحبه کنیم، مشاهده کردیم که برخی از این ویژگیهای اوّلیه در برخی از والدین این کودکان نیز وجود دارد. اگر این پدر باشد که ویژگیهای اوتیستیک خود را منتقل کرده است، در بیشتر موارد او یک حرفه خوب دارد و یا روشنفکر بوده است، اگر در میان آنها پدری کارگر بوده است، نیز با کنکاش در تاریخچهاش متوجه شدیم که روشنفکر بوده است و شغل اصلی خود را از دست داده است.
در بسیاری از این موارد، اجداد این کودکان اکثراً روشنفکر بودهاند. اکثر کودکان اوتیستیک ما، علیرغم ویژگیهای متفاوتشان، شغلهای بالامرتبهای دارند. این خود میتواند نشاندهندهی ارزش اجتماعی این تیپ شخصیّتی باشد.
جالب است بدانید کودکان اوتیسمی که ما ارزیابی کردیم، منحصراً پسر بودند.
با اینحال، دخترانی بودند که ویژگی عدم برقراری تماس چشمی را داشتند، و یا دخترانی بودند که بهدلیل آنسفالیت حاد، ویژگیهای شخصیّتی اوتیسم را داشتند. با اینحال، ما نتوانستیم یک تصویر کامل از فرد اوتیستیک را پیدا کنیم. مطمئناً وراثت و یا جنسیّت در این اختلال دخیل است؛ اما چگونه میتوان آن را توضیح داد؟ شخصیّت اوتیستیک، یک نوع افراطی از هوش مردانه است.
در کودکان عادی نیز، تفاوتهای جنسیّتی در هوش مشاهده میشود.
بهطورکلی، دختران زبانآموزان بهتری هستند، آنها در کارهای عملی، منظم و روشمند استعداد بیشتری دارند. از سوی دیگر، پسران تمایل بیشتری به انجام کارهای منطقی، انتزاعی، فرمولبندیهای دقیق و تحقیقات علمی دارند. به همین دلایل است که پسران در آزمون هوش بینه در سطوح بالاتر نمرات بهتری نسبت به دختران کسب میکنند. مسائل ساده منطقی و انتزاعی، در حد هوش یک کودک دهساله، بهسادگی توسط پسرها حل میشود.
انتزاع با فرآیندهای فکری مردانه هماهنگ است، این درحالی است که فرآیندهای فکری زنانه بیشتر بر احساسات و غریزهها منعطف است. در افراد اوتیستیک میبینیم که انتزاع بهشدّت توسعه یافته است تاحدی که روابط عینی با اشیاء و افراد را تحتتأثیر قرار داده است و در نتیجه جنبههای احساسی و غریزی بهشدّت کاهش یافتهاند. درحالی که ما دختری با ویژگیهای اوتیستیک مشاهده نکردیم؛ اما مادران برخی از کودکان اوتیستیک بودند که ویژگیهای اوتیستیک در رفتارهایشان واضح بود. توضیح این مشاهدات دشوار است؛ زیرا که ما هیچ دختر اتیستیکی در بین مواردمان نبود.
هنگام ارزیابیها متوجه شدیم که اکثر کودکان اوتیستیک، تکفرزند هستند.
این ادعا نیاز به بررسیهای بیشتر دارد. روانشناس بالینی توضیح میدهد که وضعیت تکفرزندی میتواند بر ویژگیهای اوتیسم تأثیرگذار باشد و ادعا میکند که تکفرزندی میتوان یک علّت بیرونی برای این اختلال باشد؛ کودکی که تنها با والدین خود در ارتباط است نمیآموزد که چگونه با خواهر، برادر و همسالان خود سازگار شود. با اینحال، ما هیچگاه نباید روابط علّت – معلولی را فراموش کنیم. اگر مشاهده کنیم که در میان کودکان اتیستیکی که خواهر و یا برادر دارند، ویژگیهای اوتیستیک بههمان اندازه کودکان اوتیستیک تکفرزند است، پس باید این علّت بیرونی تأثیرگذار بر اوتیسم را پوچ درنظر گرفت.
ویژگیهای اوتیسم بهدلیل نداشتن خواهر و برادر در یک کودک رشد نمیکند، بلکه بهنظر میرسد بیشتر یک ویژگی ارثی است. ممکن است چالشها و مشکلات یک کودک اوتیسم برای والدین بهقدری شدید باشد که آنها از داشتن فرزندی دیگر صرفنظر کردهباشند.
بسیاری از افراد اوتیستیک زندگی انفرادی دارند، ازدواج نمیکنند و بچهدار نمیشوند. بسیاری از آنهایی که ازدواج میکنند نیز بهدلیل عدم هماهنگی بین ذهن و بدن، نمیتوانند بهدرستی زندگی کنند و یا بهدرستی فرزندپروری کنند؛ در اینجا باید به جمله لودویگ کلاگز اشاره کنیم: “عقل دشمن زندگی است”. پس باید تأکید کنیم که تکفرزند بودن یک نشانه از اختلال اوتیسم است و نه علّت اوتیسم.
هانس آسپرگر و اوتیسم; شباهت های روان پریشی اوتیسم و حالت های اسکیزوفرنی
در توصیف شرححال این کودکان، بهویژه مورد اوّل (فریتز)، مشاهده کردیم که شباهتهای زیادی بین روانپریشی اوتیسم و حالتهای اسکیزوفرن وجود دارد. درواقع، در این حالت این سؤال مطرح میشود که آیا کودکی همچون فریتز از اسکیزوفرن دوران کودکی رنج میبرد؟ ما با درنظرگیری شرایط فریتز، این احتمال را رد میکنیم. اکنون به سؤال دیگری میرسیم، آیا ممکن است در برخی از این موارد، این روانپریشی پیشساز اسکیزوفرن باشد؟ باز هم پاسخ منفی است.
موارد ما در این پژوهش، وخامت پیشروندهای را که در اسکیزوفرن انتظار میرود را نشان نمیدهند. در حقیقت، ویژگیهای آنها در طول زندگی ثابت میماند، اگرچه در مواردی سازگاری افزایش مییابد و برخی از آنها به یکپارچگی اجتماعی میرسند؛ اما حداقل ویژگیهای اختلال در آنها شدیدتر نمیشود. فقط در یک مورد، ابتدا علائم اوتیسم شدید مشاهده شد و سپس بعد از گذشت دوسال، تخریب تدریجی شخصیّت و اسکیزوفرن مشاهده شد. در تمامی موارد، حتی پس از 20سال نیز، تغییر از اختلال شخصیّت اوتیستیک به اسکیزوفرن واقعی مشاهده نشد.
جایگاه اجتماعی فرد اوتیستیک
هدف این مقاله گزارش یک اختلال شخصیّتی بود که در دوران کودکی بروز میکند و تا آخر عمر با فرد همراه است. در این بخش سعی میکنیم از این هدف فراتر برویم و آینده این کودکان را تجسم کنیم.
در بسیاری از مواردی که شرححال آن را خواندید، انتظار به یکپارچگی با جامعه و اجتماع اگر غیرممکن نباشد بسیار دشوار است، زیرا که اشاره کردیم ویژگی اصلی این اختلال عدم سازگاری با اجتماع است. با اینحال، این انتظار مبهم تنها در موارد کمی از افراد اوتیستیک، بهویژه آنهایی که علاوه بر اوتیسم دارای عقبماندگی ذهنی نیز بودند، صادق است. سرنوشت این کودکان بسیار غمانگیز خواهد بود؛ در بهترین حالت ممکن است وارد حرفهای شوند؛ اما فقط بهصورت موقّت. ممکن است برخی از آنها به پرسهزنانی در خیابان تبدیل شوند که گاهبهگاه بدون نگرانی و باصدای بلند با عابران صحبت میکنند.
این شرایط برای کودکان اوتیسمی که هوش بالاتر دارند، صادق نیست.
البته، در بزرگسالی نیز روابط آنها با دیگران نیز بههمان اندازه دوران کودکی نیز دچار اختلال خواهد بود. در یک تعریف قدیمی از فرد روانپریش آمده است که “روانپریشها افرادی هستند که از خودشان رنج میبرند و محیط نیز به نوبهی خود از حضورشان رنج میبرد”. قسمت انتهایی این تعریف درست است؛ اما دشوار است که بدانیم آیا افراد اوتیستیک نیز از خود رنج میبرند؟ آنها بهطرز عجیبی غیرقابل نفوذ هستند و درک این مسئله بسیار دشوار است.
زندگی عاطفی آنها همچون یک کتاب بسته است.
باتوجه به مشکلات رفتاریشان در دوران کودکی، میتوان انتظار داشت که نزدیکترین بستگان و همسرانشان نیز با آنها مشکل خواهند داشت؛ اما در محیط کار وضعیّت کمی متفاوت خواهد بود. در اکثریت آنها ممکن است شرایط کاری خوب باشد و حتی در مواردی یکپارچگی اجتماعی نیز ایجاد شود.
افراد اوتیستیک توانمند میتوانند به جایگاههای بالامرتبه برسند و چنان مناسب این جایگاه باشند که حتی گاهاً بهنظر برسد فقط افراد اوتیستیک شایسته آن هستند. عزم راسخ آنها، قدرت تفکر، تنگنظری و فعالیّت ذهنی خلاقانه آنها میتواند در محیطهای کاری بسیار ارزشمند باشد.
ما در بسیاری از کودکان اوتیستیک میتوانیم یک حرفه خاص در بزرگسالی را تصور کنیم.
برای مثال، ما توانستیم برای تقریباً سهدهه یک کودک اوتیسم را از دوران کودکی تا جوانی زیرنظر بگیریم. او در تمام طول زندگی خود رفتارهای اوتیستیک نشان میداد. هرگز به دیگران توجهی نداشت، چنان غافلانه رفتار میکرد که گویی حتی نزدیکان خود را نمیشناسد، بهشدّت دستوپا چلفتی بود، در آموزش مهارتهای زندگی دچار مشکل بود.
در مدرسه با مشکلات یادگیری بسیاری مواجه شد، در آموختن زبان هیچ استعدادی نداشت و بسیاری از دروس را بهسختی میآموخت. با اینحال، حتی بهعنوان یک کودک نوپا استعدادش در ریاضیات شگفتآور بود. او از طریق پرسشگری مداوم توانسته بود به اطلاعات زیادی در ریاضیات دست یابد.
تمام علاقه و بازیهای او متمرکز بر ریاضیات بود.
باید تأکید کرد که والدین هرگز با او محاسبات و ریاضیات تمرین نکرده بودند؛ اما این پسر بهصورت خودجوش این مهارت را آموخته بود. او در دبیرستان معلمان خود را با دانشش در ریاضیات شگفتزده کرد. به لطف این استعداد خارقالعاده در سایر دروس نیز بدون نیاز به تکرار پایهها پیشرفت کرد و توانست در کنکور دانشگاه پذیرفته شود. اندکی پس از شروع تحصیلات دانشگاهی، او با خواندن نجوم ریاضیات، خطای ریاضی در مسئله نیوتون را کشف و ثابت کرد.
استاد او توصیه کرد که او این اثبات را بهعنوان پایاننامه دکتری خود استفاده کند. از همان ابتدا مشخص بود که او برای یک حرفه آکادمیک مقدر شده است. او در مدّت کوتاهی بهعنوان استادیار در گروه نجوم پذیرفته شد و سپس به درجه استاد تمامی رسید.
این سابقه یههیجوجه استثنائی نیست؛ در کمال تعجب دیدیم که افراد اوتیسمی تا زمانی که از نظر ذهنی آشفته نباشند، میتوانند در یک موقعیّت حرفهای پیشرفت کنند. ما تعداد زیادی از افراد اوتیسمی را پیدا کردیم که حرفه آنها مرتبط با توانمندیشان در ریاضیات است، ریاضیدان، فناوران، شیمیدانان صنعتی و کارمندان عالی رتبه ادارات دولتی. ما همچنین تعدادی متخصص غیرمعمول میشناسیم که در کار خود بسیار صاحبنظر هستند، کارشناس نشانهای خانوادگی و چندین نوازندهی متبحر.
موفقیّت شغلی گاهی مستلزم تکنگر بودن است.
بسیاری از مردم این وضعیّت را ناخوشایند میدانند؛ اما این وضعیّت برای افراد اوتیسم کمی متفاوت است. آنها با تمام انرژی، فداکارانه و متعهدانه در مسیر شغلی میمانند و میتوانند به موفقیّتهای زیادی دست یابند. آنها راهی را میروند که سرنوشت و اختلالشان برای آنها رقم زدهاست، “خوب و بد دو روی یک سکه هستند”، بهسادگی نمیتوان آنها را از هم جدا کرد، نمیتوان مثبت را انتخاب کرد و از شر ویژگیهای منفی خلاص شد.
افراد اوتیسمی نقش خود در محیط کار را بهخوبی میدانند و آن را تاحد کمال اجرا میکنند. اینها همان افرادی هستند که در کودکی مشکلات بسیاری داشتند و عامل نگرانی بیشازحد والدینشان بودند. اختلال اوتیسم بهخوبی نشان میدهد که حتی شخصیّتهای غیرمعمول نیز میتوانند رشد و سازگاری داشته باشند. احتمال یکپارچگی اجتماعی که در مورد این کودکان، هیچکس حتی تصورش را نمیکرد ممکن است در مسیر رشد اتفّاق بیفتد.
این اطلاعات توانست نگرش ما نسبت به این افراد را تغییر دهد. ما وظیفه خود میدانیم که با تمام وجود از این کودکان و حقوق آنها صحبت کنیم. ما معتقدیم که یک مربی فداکار و دوستداشتنی میتواند این افراد دشوار را در مسیر موفقیّت قرار دهد.
نتیجه گیری
اکنون در پایان مقاله، باید دربارهی پیشینه صحبت کنیم. باید بررسی کنیم که نوع کودکی که در اینجا درمورد آن صحبت کردیم، به چه طریقی با تیپشناسیهای موجود مطابقت دارد. درحالی که من به تیپشناسی نظاممند معتقد نیستم؛ اما مفهوم تیپهای شخصیّتی میتواند در مواردی مفید باشد و این مسئله در مقاله حاضر اثبات شده است.
پیشینه مربوط به تیپهای شخصیّتی قطعاً شامل کسانی میشود که به شخصیّت اوتیستیک شباهتهایی دارند. شخصیّت اسکیزو – تیموس، شخصیّت متلاشیشده و بالاتر از همه شخصیّت درونگرا وجود دارد. ما در اینجا تنها به توضیح این تیپ از شخصیّت، درونگرا، میپردازیم. درونگرایی اگر محدودیتی برای خود و روابط با محیط ایجاد کند میتواند همچون اوتیسم باشد. در این مقاله، اساس مقایسه وجود ندارد و توصیفات در سطحی کاملاً متفاوت ارائه میشوند.
در پژوهش حاضر، هدف ما گزارش شرححال تعدادی از کودکان بود، هم بهدلیل آنکه تجربه دستهاوّلی از چنین کودکانی داشتیم و هم به این دلیل که معتقد به آموزش این کودکان هستیم.