با ما همراه باشید با بررسی فیلم سینمایی “اسم من خان است”.

مقدمه

آیا تابه‌حال خودتان را به‌جای یک فرد اتیسم گذاشته‌اید؟ آیا می‌دانید نوع احساسات آنها چگونه است و چگونه آن را ابراز می‌کنند؟ در افرادی که به سندروم آسپرگر مبتلا هستند این ابراز احساسات به چه نحوی است؟

آیا قادر به برقراری ارتباط عاطفی با جنس مخالف و تشکیل زندگی مشترک هستند یا خیر؟

آیا می‌توانند در ازدواج موفق باشند؟

با دیدن این فیلم می‌توان تا حدودی با زوایای زندگی افراد دارای اختلال اتیسم با عملکرد بالا و سندروم آسپرگر آشنا شد.

فیلم اسم من خان است به زیبایی توانسته بخشی از مشکلات این افراد را به تصویر بکشد و در عین اینکه باعث آگاه‌سازی افراد جامعه می‌گردد با داستان‌پردازی خوبی که داشته بیننده را ترغیب به دنبال‌کردن داستان نماید. این فیلم پرمفهوم را از زوایای روان‌شناسی، اجتماعی، مذهبی و سیاسی می‌توان بررسی کرد.

 

my name is khan

داستان فیلم اسم من خان است و بررسی آن

در ابتدای داستان با زندگی کودکی دارای اختلال اتیسم و با عملکرد بالا به نام رضوان خان آشنا می‌شویم. رضوان خان علائمی مثل: عدم برقراری ارتباط چشمی، حساسیت به لمس و در آغوش کشیده شدن، سادگی و بی‌آلایشی (فقدان نظریه ذهن) ، قدرت حل معما و حافظه قوی در نگهداری اطلاعات موردعلاقه با جزئیات کامل، استعداد در زمینه‌هایی خاص، مشکلات حسی (در این فیلم به بیش حسی شنیداری اشاره شده است) ، عدم بیان احساسات، بروز رفتارهای کلیشه‌ای و اضطراب و کارهایی که برای رفع آن انجام می‌دهند (در فیلم فرد مذکور با در دست گرفتن چند سنگ کوچک و بازی‌کردن با آن اضطرابش را مدیریت می‌نمود) را در طول فیلم به ما نشان می‌دهد.

در فیلم شاهد ارتباط عاطفی خوبی بین مادر و رضوان و در مقابل کم‌توجهی مادر به فرزند کوچک‌تر (به اسم ذاکر) که سالم است هستیم. زمانی که ذاکر به سن جوانی می‌رسد با حالتی اعتراضی به مادرش می‌گوید که تو برای من مادری نکرده‌ای و تمام وقت و انرژی تو برای برادر بزرگم بوده است. درنتیجه خانواده را ترک کرده، عازم آمریکا شده و در آنجا تشکیل خانواده می‌دهد و در کارش موفق می‌گردد. اما می‌بینیم تا انتهای فیلم به‌نوعی درگیر زندگی برادرش خواهد بود. جا دارد اینجا به برادران و خواهران این طیف از بچه‌ها اشاره کنیم که تا چه حد در طول زندگی‌شان آسیب می‌بینند و گاهی حضورشان به‌عنوان یک کودک در خانواده‌ها فراموش می‌شود و یا حتی حق کودکی کردن از آنها گرفته می‌شود و به‌عنوان پرستار مجبور به کمک و همراهی پدر و مادرشان می‌گردند.

در ادامه

بعد از فوت مادرشان بنابه‌درخواست او که خواسته بود رضوان نیز به آمریکا، نزد برادرش برود و در آنجا تشکیل خانواده دهد، وی نیز عازم آمریکا می‌شود و بخش دوم داستان که چالش‌ها و زندگی بزرگسالی رضوان است، شکل می‌گیرد.

همسر ذاکر که روان‌شناس است، با دیدن حالات و رفتارهای رضوان برای اولین‌بار متوجه اختلال وی شده و سعی می‌کند به او کمک کند. به عنوان مثال برای اضطراب اجتماعی و عدم تمایل وی به حضور در بین افراد به رضوان پیشنهاد می‌کند که از صفحه مانیتور دوربین فیلم‌برداری به مردم نگاه کند و پیش خود فکر کند که به تماشای تلویزیون و فیلم مشغول است و تا انتهای فیلم همیشه آن دوربین در دستان رضوان دیده می‌شود.

ازدواج

رضوان نزد برادرش به‌عنوان بازاریاب لوازم آرایشی و بهداشتی مشغول به کار می‌شود ولی به دلیل نظریه ذهن ضعیف که منجر به‌سادگی وی می‌گردد نمی‌تواند زیاد موفق باشد، زیرا مشکلات محصولات و دروغ‌های تبلیغاتی را برای مشتریان بازگو می‌کند. یک روز علی‌رغم اینکه صداها باعث آزار وی می‌شدند از شنیدن صدای خانمی احساس آرامش پیدا می‌کند و جذب آن صدا می‌گردد. خانمی مهربان و پرانرژی که از همسرش جدا شده است و برای تأمین زندگی خود و پسر 9 ساله‌اش در یک آرایشگاه مشغول به کار است. او با دیدن رضوان سعی می‌کند که به او در فروش محصولاتش کمک کند که در نتیجه شکل‌گیری این ارتباط، رضوان از وی خواستگاری کرده و جواب منفی می‌گیرد. ولی دست از اصرار برنداشته تاحدی‌که زن جوان برایش شرط سختی می‌گذارد. اما رضوان با پشتکار و سماجت توانست با وی ازدواج کند و وارد فصل جدیدی از زندگی گردد.

اسم من خان است

 

خوشبختانه در طی دوران آشنایی آنها رضوان توانسته بود رابطه خوبی با پسروی (سم) برقرار کند. حتی در جایی می‌بینیم که رضوان درباره او با عنوان تنها دوستش صحبت می‌کند. پس از ازدواج نام خانوادگی سم را به خان تغییر می‌دهند و سم به‌عنوان پسر رضوان از آیین هندو خارج شده و مسلمان می‌شود.

زندگی سه‌نفره ی آنها به خوبی پیش میرود تا زمانیکه حمله تروریستی 11 سپتامبر و جبهه‌گیری علیه مسلمانان به وجود می‌آید. دراین نقطه ما شاهد مشکلاتی مثل بیکاری، ترد شدن از جامعه، واکنش‌های مردم نسبت به خانواده ی آنها و در نتیجه، حمله ی بچه‌های مدرسه به سم و مرگ او خواهیم بود که منجر به خراب‌شدن روابط عاطفی آنها می‌شود.

نقطه عطف اسم من خان است

در رفتارهای زن جوان به‌خوبی احساس خشم از رضوان، سرزنش خود به دلیل ازدواج با او و تغییر نام پسرش، مشکلات روحی روانی که پس از سوگ افراد با آن درگیر می‌شوند، حس انتقام‌گیری و پیداکردن فرد خاطی و در نهایت پذیرش و بخشش، به نمایش گذاشته می‌شود. زن از رضوان می‌خواهد خانه را ترک کند و تا زمانی که به گوش همه (حتی رئیس‌جمهور) نرساند که مسلمانان تروریست نیستند، حق بازگشت به خانه را ندارد. رضوان عازم سفر برای محقق کردن خواسته همسرش می‌شود ولی زمانی که برای رسیدن صدایش در بین جمعیت خواسته‌اش را فریاد می‌زند مردم با شنیدن کلمه تروریست دچار وحشت شده و در نتیجه او دستگیر می‌گردد.

در طی داستان بی‌گناهی وی مشخص شده و حتی مشخص می‌گردد که گزارش گروهی از مسلمانان تندرو که مردم را تحریک به حملات تروریستی می‌کردند را در طی سفر به پلیس داده است. او که پس از آزادی به کمک سیل‌زدگان می‌رود به دلیل رسانه‌ای شدن نامش و دنبال شدن توسط گزارشگران به‌عنوان فردی انسان‌دوست به جامعه معرفی می‌گردد که باعث اتحاد بین ادیان، نژادها و مردم از تمام قشرها می‌شود و همه به کمک آنها می‌روند. لودر انتها پس از ملاقات با رئیس‌جمهور و بیان جملاتش به زندگی مشترکش بازمی‌گردد.

سخن پایانی

از پیام‌ها و نکات “اسم من خان است” می‌توان به بازتاب و آسیب تنفر و حس انتقام‌جویی که به خودمان و عزیزانمان بازمی‌گردد اشاره کرد. همچنین تشویق افراد به انسان‌دوستی بدون نظر گرفتن تفاوت‌ها و نژادپرستی و تعمیم ندادن رفتار یک فرد یا گروهی خاص به سایر افراد آن جامعه، میانه‌روی در همه امور و همچنین تفکر منطقی و برداشت صحیح از احکام الهی اشاره کرد.