پرونده شماره یک هلر، تی. ال (دختر)، متولد 1891 در (آلمان)، دختر یک پزشک است. پدرش سالم است، و از خانواده‌ای سالم، می‌آید. صدای اوتیسم می‌کوشد تا با ارائه کاملترین خدمات توانبخشی و آموزشی، مطابق با نیازهای هر کودک، زندگی شادتری برای کودکان دارای اختلال اوتیسم فراهم نماید. والد محترم، اگر نیاز به دریافت اطلاعات بیشتر درباره ی اوتیسم و یا نیاز به هرگونه آموزش برای نحوه ی برقراری ارتباط با کودک اوتیسم خود دارید، می‌توانید از طریق شماره تلفن‌های ۰۲۱۸۸۶۱۶۹۳۱ و ۰۲۱۸۸۶۱۶۹۳۲ ، با ما در ارتباط باشید.

پرونده شماره یک هلر، تی. ال

او به دلیل بیماری دوران کودکی (مخملک)، ناشنوایی خفیف گرفت. مادرش از ازدواج اولش، یک پسر دارد، که از نظر روانی و جسمانی، بسیار عالی رشد کرد. بارداری و زایمان، عادی بود. او توسط یک پرستار سالم، تغذیه شد. سابقه تشنج ندارد. دندان‌هایش عادی است. رشد اولیه زبان، و راه رفتن او با تاخیر بود. [اما] در سال دوم زندگی، کلام او به اندازه همسالانش بود. او عبارات کوتاه، و بسیاری از آهنگ‌ها را آموخت، و با موسیقی رابطه­ ی خوبی داشت.

نکته قابل توجه این است، که تی. ‌ال مانند سایر بچه‌ها، بازی نمی‌کند.

او اجسام کوچک را، بیهوده حرکت می‌داد. می‌توانست اشیایی را، که به او در کتاب تصویری، نشان می‌دادند نام ببرد، نام اطرافیان و اقوام را، که اغلب برای ملاقات می‌آمدند، می‌شناخت و اگر از او می‌خواستند، جملاتی را بگوید، یا آهنگ بخواند، می‌­توانست این کار را انجام دهد. رشد جسمانی او طبیعی بود. تی. ‌ال نسبت به سنش، ظریف و قد بلند بود.

در طی سال سوم زندگی، او شروع به نشان دادن رفتارهای تکانشی، بدون محرک مشخص کرد. گاهی اوقات، بدون دلیل گریه می‌کرد. بعدها بیقراری حرکتی آشکاری، از خودش نشان داد. خواب او اغلب نامنظم بود. در این مدت، او شروع به نشان دادن تیک‌هایی، از جمله تکان‌های شدید سر، و حرکات موزون در بدنش، کرد. شروع کرد مدام زمزمه، با خود زمزمه می­‌کرد. با وجود اینکه حواسش را، پرت می‌کردند، اما دائما پایین پیراهنش را می‌مکید. شب‌ها خود را کثیف می‌کرد، و بعدا در روز نیز، این اتفاق می‌افتاد.

از دست دادن زبان در او پیشرفت کرد.

در آغاز چهارمین سال زندگی‌اش، فقط می‌توانست کلمات شعرهایی را که بلد بود، با دریافت سرنخ، ادا کند. اگر اول آهنگ را برایش می‌خواندند، می‌توانست آن را بخواند. بیان اشعار، در او وضوح خود را، به مرور از دست می‌داد. برای مدتی، قادر به تکرار کلمات بود، اما بعدا این توانایی را هم، از دست داد. در پایان سال سوم زندگی، تقریبا در همان نقطه‌ای که، پسرفت ذهنی او مشاهده شد، آدنوئیدهای او با بیهوشی خفیف، خارج شدند. به گفته پدرش، از این زمان بدتر شدن اوضاع، در او تشدید شد. اما بلافاصله پس از جراحی، هیچ تغییر قابل توجهی، مشاهده نشد.

متعاقبا علائم کاتاتونیک را از خود نشان داد، (شکلک درآوردن، ترشح بزاق، اصرار در حرکات ثابت، که اغلب با چرخاندن چشمانش، به یک طرف و کشیدن یک گوشه دهان، به سمت داخل همراه بود). او از بالا رفتن از پله‌ها می‌ترسید، و حتی در عبور از یک پله هم، وحشت داشت. پدر نه در حین، و نه قبل از بیماری، هیچگونه افزایش غیرطبیعی ­ای، در دمای بدن، یا استفراغ را مشاهده نکرد. واکنش مردمک چشم، در او طبیعی، و بدون اسپاسم بود.

من این کودک را، برای اولین بار در ماه مه 1895، دیدم.

در این زمان، او قبلا ناتوانی ذهنی شدیدی[26]، از خود نشان می‌داد. صحبت نمی‌کرد، نمی‌فهمید چه چیزی به او می‌گویند، و پدر و مادرش را نمی‌شناخت. از نظر حرکتی، به دیگران وابسته بود. وقتی نامش را صدا می‌زدند، فقط با نگاه کردن به بالا، پاسخ می‌داد. وقتی چند نفر در اتاق بودند، نمی‌دانست از کدام طرف، او را صدا می‌کنند. علائم کاتاتونیک، بدون هیچ کاهشی، ادامه یافت. در صورت نظارت حداکثری، در طول روز در دستشویی رفتن، عملکرد نسبتا خوبی داشت، اما اغلب شب‌ها، خود را کثیف می‌کرد.

از موسیقی بسیار لذت می‌برد. او با لذت فراوان به پیانو، و ارگ گوش می‌داد. اغلب قطعاتی از اشعار مهدکودک را، برای خود می‌خواند. گاهی اوقات قطعاتی از آهنگ‌های جدید را، نیز برای خودش می‌خواند. به نظر می‌رسید، می‌توانست آنها را هم، یاد بگیرد.

در آن دوره به او یاد داده شد که اشیاء روی میز یا زمین را در صورت درخواست بردارد.

با این حال، قادر به تشخیص این اشیاء نبود. اگر این کار را می‌کرد، به نظر تصادفی می‌آمد. گاهی اوقات موفق می‌شد، با خواندن یک تصنیف کوتاه، در فواصل کوتاه، راه برود. دوباره یاد گرفت، از پله‌ها بالا برود. وقتی او را به نام صدا می‌زدند، به سراغ شخص درست می‌رفت.

سال بعد به عنوان بیمار بستری شد. تنها بهبود خفیفی، در علائم کاتاتونیک او، صورت گرفته بود. چهره‌اش سرزنده‌تر، و چشمانش شفاف‌تر، به نظر می‌رسید. با این حال، بخاطر عدم دستیابی به موفقیت چشمگیر، تلاش‌ها برای آموزش به او، متوقف شد.

از آن زمان، من او را دوبار دیگر دیدم. رشدش از نظر فیزیکی طبیعی بود. قاعدگی او، بدون تأثیری بر وضعیت عمومی ­اش، شروع شد. برعکس هیجان بیش از حدی، که پیش از این نشان می‌داد، این‌بار بی‌تفاوت بود[27]. از زمان آخرین دیدار ما (1896)، وضعیت روانی او اساسا ثابت ماند. این دختر در خانه است، و یک پرستار دائما از او، مراقبت می‌کند.

منابع:

[26] به جای شدید می‌توان گفت کامل

[27] هلر از اصطلاح «apathischer Blo¨dsinn» به معنای بی‌تفاوتی احمقانه استفاده می‌کند. در بخشی از مقاله هلر، که حذف شد، او تفاوت بین «Etethische» (برانگیختگی) و «Apathische» (بی‌تفاوتی) را مورد بحث قرار می‌دهد که بر اساس درگیری و سطح فعالیت متمایز می‌شود.

دانلود فایل هلر