فرایند تشخیص یکی از مهم ترین موضوعاتی است که می تواند علت رفتارها را برای والدین و اطرافیان روشن کرده و راه وروش درمان و توانبخشی را برای والدین مشخص کند. داستان تشخیص پیتر یکی از داستان های واقعی این فرآیند در افراد طیف اتیسم هست.
این داستان ها عموما از زبان اطرافیان کودک طیف اتیسم، به خصوص مادر و پدر آن ها نقل شده است. ما این داستان ها را ترجمه کرده و در اختیار شما قرار دادیم تا شاید والدینی که در این مسیر احساس سردرگمی میکنند احساس بهتری داشته باشند، بدانند تنها نیستد و افرادی قبل از آن ها این مسیر را طی کرده اند.
همچنین این داستان ها می تواند به والدینی که به علائم و نشانه هایی در کودک خود شک دارند کمک کند تا با آگاهی بیشتری به رفتارهای کودک خود نگاه کنند و در صورت لزوم هرچه سریع تر خدمات توانبخشی را آغاز کنند.
داستان تشخیص پیتر
سفر شخصی ما به دنیای اتیسم بیش از ۸ سال پیش با تولد پسرمان آغاز شد. برای گفتن از داستان تشخیص پیتر باید بگویم او از همان ابتدا، بیاندازه لجباز بود. اولین چیزی که متوجه شدیم این بود که او بسیار بیقرار به نظر میرسید. همیشه ناآرام بود. حالت چشمانش جوری بود که گویی به چیزی توجه نمیکند و متوجه هیچچیز نیست.
چشمانش سرد و بیحالت بودند و هیچوقت به ما نگاه نمیکرد.
درست غذا نمیخورد و نمیخوابید، از همان ابتدای کودکی مشکلات خواب و تغذیه ی زیادی داشت.
با گذشت زمان، ما نشانههای اتیسم را بیشتر در پیتر میدیدیم. هر روز رفتارهای تکراری، مشکلات در گفتار و زبان، پردازشهای حسی، بیقراری در محیطهای جدی و موارد دیگر بیشتر در او دیده میشد.
وقتی پسرمان ۱۵ ماهه بود سرانجام با یک متخصص اطفال قرار ملاقات گذاشتیم. دکتر چیزی را که قبلاً میدانستیم تأیید کرد و گفت پسرمان اتیسم دارد.
من در تمام راه خانه گریه کردم، دو روز تمام گریه کردم. تمام مدت امیدوار بودم داستان تشخیص پیتر اشتباه باشد.
پیش متخصصین دیگری رفتیم اما آنها هم تشخیص اتیسم را تأیید کردند. دعا میکردم که بتوانیم هرآنچه که لازم بود برای پسرمان انجام دهیم.
تحقیقات زیادی انجام دادیم. درباره ی روشهای درمان، پرستاران، متخصصین، مشکلات حسی و … تمام موارد را بررسی کردیم.
درحالیکه کودکان معمولی در حال برنامهریزی تاریخ بازی و فعالیتهای فوقبرنامه هستند زندگی کودکان ما وابسته به درمانهاست.
روزبهروز، سالبهسال و معمولاً هفت روز هفته.
افراد دیگر نمیتوانند خوشحالی ما از کسب یک مهارت کوچک را درک کنند.
کودک خاص من یک هدیه ی واقعی بوده است. من هر روز تلاش میکنند مادری باشم که شایسته ی اوست.
امید من این است که بهزودی فرزندم در دنیایی زندگی کند که علیرغم تفاوتهایی که دارد مورد پذیرش و قدردانی قرار بگیرد. تا زمانی که من اینجا هستم سعی میکنم او را با افرادی که دوستش دارند و میپذیرند محاصره کنم.
امیدوارم که داستان تشخیص پیتر برای والدینی که درگیر این موضوع هستند کمک کننده باشد و به آن ها امید بهبود شرایط را بدهد.
One thought on “داستان تشخیص پیتر”
خیلی جالب بود
مرسی