“در این مقاله کوتاه سعی داریم شما را با داستان تشخیص جک آشنا کنیم”

فرایند تشخیص یکی از مهم ترین موضوعاتی است که می تواند علت رفتارها را برای والدین و اطرافیان روشن کرده و راه وروش درمان و توانبخشی را برای والدین مشخص کند.

این داستان ها عموما از زبان اطرافیان کودک طیف اتیسم، به خصوص مادر و پدر آن ها نقل شده است. ما این داستان ها را ترجمه کرده و در اختیار شما قرار دادیم تا شاید والدینی که در این مسیر احساس سردرگمی میکنند احساس بهتری داشته باشند، بدانند تنها نیستد و افرادی قبل از آن ها این مسیر را طی کرده اند.

همچنین این داستان ها می تواند به والدینی که به علائم و نشانه هایی در کودک خود شک دارند کمک کند تا با آگاهی بیشتری به رفتارهای کودک خود نگاه کنند و در صورت لزوم هرچه سریع تر خدمات توانبخشی را آغاز کنند.

داستان تشخیص جک

با نگاهی به گذشته و داستان تشخیص جک، پدر و مادرش به‌آسانی به یاد می‌آورند که او چه نوزاد چالش برانگیزی بود. او اولین فرزند آنها بود و اصلاً علاقه‌ای به خوابیدن نداشت. جک دوست داشت در کالسکه یا اتومبیل در حال حرکت باشد. مادر و پدر خسته ی او اغلب به خواب طولانی در ماشین متوسل می‌شدند. او همیشه باید در حال حرکت می‌بود. او را در گهواره یا تخت‌های متحرک می‌گذاشتند و تکانش می‌دادند. به‌عنوان یک کودک نوپا به دلیل علاقه‌اش به تجهیزات روشنایی و ایمنی در برابر آتش «بازرس ساختمان» لقب گرفت هر بار دقایقی می‌ایستاد و به شلنگ آتش‌نشانی نگاه می‌کرد یا درها را بارها باز و بسته می‌کرد.

بسیاری از پسران کوچک بازی‌کردن و سوارشدن به ماشین‌های کوچک و دوچرخه‌ها را دوست دارند اما جک ترجیح می‌داد آنها را در یک ردیف قرار دهد یا آنها را زیرورو کند و چرخیدن چرخ‌های آن ها را تماشا کند. فعالیت موردعلاقه ی او نشستن و تماشای چرخیدن لباس‌ها در ماشین لباسشویی بود.

مهدکودک محیطی بزرگ و گیج‌کننده برای جک بود. او از حضور در آنجا خوشحال به نظر می‌رسید اما معلمان گزارش می‌کردند که او در فعالیت‌های گروهی شرکت نمی‌کند و ترجیح می‌دهد با چوب روی میز بکشد یا تکه‌های کاغذ را برش دهد و به آنها نگاه کند. یک روز درحالی‌که مادر کودکان دیگر را در حال بالارفتن، پریدن و بازی‌کردن در زمین‌بازی تماشا می‌کرد به این فکر می‌کرد که چرا جک نمی‌تواند به‌تنهایی موفق به انجام این کارها شود؟

داستان تشخیص جک

زمانی رسید که جک چشمک زدن عجیبی پیدا کرد. چشم‌هایش را می‌بست و تا اندازه زیادی گوشه ی چشمش را می‌کشید. خانواده حالا داشتند فکر می‌کردند شاید واقعاً مشکلی وجود دارد، داستان تشخیص جک از اینجا شروع شد. او پسربچه‌ای خوشحال، سالم و حرف گوش نکن بود که به نظر می‌رسید در حال رسیدن به همه نقاط عطف رشد خود است، البته کمی کندتر از اکثر بچه‌های هم سن و سالش. والدین همیشه نگران حرف نزدن او بودند. حرف‌زدن جک از چند کلمه ی ساده بیشتر نمی‌شد. آموزش توالت رفتن غیرممکن می‌رسید و انتقال از یک فعالیت به فعالیت دیگر هر روز دشوارتر می‌شد.

والدین جک درخواست کمک کردند. اتیسم چیزی بود که متخصصان برای اختلال جک حدس زدند.

اما به نظر نمی‌رسید جک تمام نشانه‌های اتیسم را داشته باشد. در برقراری ارتباط چشمی مشکلی نداشت و هیچ رفتار تکراری یا تکان دادن خود، چرخاندن یا بالا و پایین پریدن از خود نشان نمی‌داد. گرچه او فاقد مهارت‌های اجتماعی و ارتباطی بود اما وارد مهدکودک عادی شد. نمی‌توانست آرام روی تشک بنشیند متوجه اتفاقات اطرافش نبود و نمی‌دانست چرا باید لگوها را روی‌هم قرار دهد نه اینکه آنها را به آسمان پرت کند.

با اتفاقاتی که در مهدکودک رخ داد و گزارش‌های رسیده از مربیان، بار دیگر به متخصص مراجعه کردند

پسر ما چه مشکلی دارد؟

 پاسخ با تردید روبرو شد. ” خب ما قبلاً این را در برخی از کودکان دیگر دیده‌ایم. به نظر می‌آید او اتیسم دارد … شاید اتیسم خفیف داشته باشد” شما نباید شوکه شوید، امیدتان را از دست ندهید.

 این همان چیزی است که والدین جک باید بدانند، آنها نباید ناامید شوند.

امیدواریم داستان تشخیص جک برای والدینی که در آغاز این مسیر هستند روشنگر باشد و به آن ها بگوید که میتوانند از دیگران کمک و راهنمایی بگیرند. 

داستان تشخیص آیزاک

داستان تشخیص پیتر