توجه: ما در ترجمه ی مقاله پیگیری پرونده دونالد تی تا حدامکان به متن اصلی وفادار بودیم و تغییر زیادی در متن، کلمات و نگارش ندادیم. تمام تلاش تیم تولید محتوای مجموعه ی صدای اتیسم بر این است که بتواند مقالات علمی و به روز را در اختیار علاقه‌مندان قرار دهد.

پیگیری پرونده دونالد تی

دونالد تی، پرونده شماره یک لئو کانر، در 14 اکتبر 1938 با تاریخچه‌ای 30 صفحه از دوران کودکی که پدرش آن را با جزئیات ارائه کرد، وارد این پژوهش شد. دونالد با زایمان طبیعی در تاریخ 8 سپتامبر 1933 به دنیا آمد. شیردهی تا 8 ماهگی با تغییرات پی‌در‌پی در شیر و شیر خشک همراه بود. او توانست در 13 ماهگی مستقلانه راه برود و دندان درآوردن او نیز طبیعی و رضایت‌بخش بود.

در یک‌سالگی قادر بود بسیاری از آهنگ‌ها را به‌درستی بخواند و زمزمه کند، خانواده‌اش او را برای آموختن شعر‌ها، پرسش‌وپاسخ‌های تعالیم دین پروتستان بسیار مورد تشویق قرار می‌دادند. خیلی زود توانست عکس‌های بی‌شمار موجود در دایرةالمعارف کامپتون را شناسایی کند. او خیلی سریع حروف الفبا را آموخت و توانست اعداد را روبه‌جلو از صفر تا صد بشمارد؛ امّا نمی‌توانست سؤال بپرسد و پاسخ سؤالات روزمره را بدهد مگر آنکه دارای قافیه بودند. به نظر می‌رسید که او کودکی خودمحور است، زمانی که به او محبتی می‌شد هیچ واکنشی نشان نمی‌داد.

او توجهی به رفت‌وآمد افراد نداشت.

گویی در پوسته‌ی خود و تنها زندگی می‌کند. به‌ندرت واکنشی به اسم خود نشان می‌داد و باید او را به‌زور یا با بغل کردن به جایی می‌بردند. وقتی با او ارتباط برقرار می‌کردی، شدّت عصبانیتش مخرب بود. در 2 سالگی، او علاقه‌ی زیادی به اسباب‌بازی‌های چرخشی، ماهیتابه‌ها و سایر اشیاء دایره‌ای شکل و گرد نشان داد، هنوز هم از سه‌چرخه می‌ترسد و به نظر می‌رسد وحشت زیادی از سوار‌شدن بر آن دارد.”

زمانی که والدین برای قرار ملاقات اصرار کردند و از او خواستند تا گزارشی برای کلینیک ما بفرستد، او تنها در یک نیم صفحه گزارشی برای دونالد نوشت و در آن عنوان کرد که “دونالد به لحاظ روانی کودکی متمرکز است” و به طور خلاصه بیان کرد که “ممکن است او دارای بیماری غدد باشد.”

پدر دونالد وکیلی موفّق، سخت‌کوش و دقیق بود که به هر مسئله‌ای توجه جدی داشت.

زمانی که او در خیابان قدم می‌زد آن‌چنان غرق در فکر بود که متوجه هیچ‌کس و هیچ‌چیز نمی‌شد و اصلاً چیزی درمورد پیاده‌روی به‌خاطر نمی‌آورد. مادر او فارغ‌التحصیل کالج بود، زنی بسیار آرام و توانا که شوهرش نسبت به او احساس برتری می‌کرد. فرزند دوّم آن‌ها، یک پسر، در 22 می 1938 به دنیا آمد.

در کلینیک مشخص شد که دونالد هیچ مشکل جسمانی ندارد. او را به مدّت دوهفته به خانه‌ی مطالعات کودک فرستادند تا توسط دکتر کمرون و دکتر فرنکل به‌دقت ارزیابی شود. پس از آن دونالد سه بار دیگر برای ارزیابی به کلینیک ما آمد. متأسفانه نتوانستیم در کلینیک اطلاعات دقیق و تمام نامه‌هایی که از طرف مادر او برایمان ارسال می‌شد را ثبت کنیم، پس به توضیحات پدر درباره‌ی او بسنده کردیم. دونالد با لبخند به‌دور خود می‌چرخید، حرکات کلیشه‌ای با دستانش انجام می‌داد، سرش را به اطراف تکان می‌داد و آوایی همیشگی را زمزمه می‌کرد.

با لذّت همواره در حال چرخیدن و مشاهده‌ی اشیاء قابل چرخش بود. اکثر رفتار‌های او تکراری بود و به همان روشی که بار‌ها آن‌ها را انجام می‌داد، تکرارشان می‌کرد. هرآنچه که می‌شنید و به او می‌گفتند را طوطی‌وار تکرار می‌کرد و حتّی نحوه‌ی بیان را نیز تقلید می‌کرد.

در سال 1942، والدینش او را به یک مزرعه استیجاری در حدود 10 مایل دور‌تر از خانه فرستادند.

زمانی که در سال 1945 من به آن مزرعه رفتم از ذکاوت زوجی که از او مراقبت می‌کردند شگفت‌زده شدم. آن‌ها برای رفتار‌های کلیشه‌ای او هدف قرار داده بودند؛ از علاقه‌ی او به شمارش و اندازه‌گیری استفاده کردند و او را وادار کردند که چاهی را حفر کند و هر بار میزان عمق چاه را گزارش کند. زمانی که او مجذوب جمع‌آوری پرندگان و حشرات مرده شد، آن‌ها از او خواستند که محلی را به‌عنوان قبرستان در نظر بگیرد و آن‌ها را با مشخصات زیر دفن کند. هر قبر این‌گونه علامت‌گذاری می‌شد: نام فرد، نوع حشره دفن شده و سپس نام خانوادگی، برای مثال: جان، حلزون لوویس؛ زمان تولد نامشخص و زمان فوت (زمانی که دفن شده بود).

زمانی که او شروع به شمارش چندین و چندباره‌ی ردیف‌های ذرّت کرد، آن‌ها از او خواستند که ردیف‌های ذرّت را همراه با شخم‌زدن بشمارد. زمانی که من از آنجا بازدید کردم، او 6 ردیف را شخم زده بود؛ توانایی او در کنترل اسب و شخم‌زدن بسیار شگفت‌انگیز بود. او در یک مدرسه‌ی روستایی که او و ویژگی‌هایش را پذیرفته بودند تحصیل کرد و در آنجا پیشرفت تحصیلی خوبی داشت.

باقی داستان از زبان مادر اوست که در یک نامه به تاریخ 6 آپریل 1970 به دستمان رسید:

اکنون 36 سال سن دارد، مجرد است و با ما زندگی می‌کند. او در سال 1955 دچار حمله حاد آرتریت روماتوئید شد. خوشبختانه این مشکل تنها چند هفته طول کشید. از آن زمان تاکنون وضعیت جسمانی او خوب است. ازآنجایی‌که او در سال 1958 دیپلم خود را گرفت، پس از آن به‌عنوان پاسخگو مشتریان در بانک مشغول بکار شد. از داشتن این شغل راضی است و علاقه‌ای به گرفتن ترفیع ندارد.  به‌خوبی با افراد ارتباط دارد. علاقه‌ی زیادی به گلف دارد و در هفته سه یا چهار بار در باشگاه‌های محلی به بازی مشغول است؛ با این‌که او یک بازیکن حرفه‌ای نیست امّا توانسته 6 مدال را در مسابقات محلی کسب کند. سایر علاقه‌مندی‌های او باشگاه کیوانیس، جی‌سی، باشگاه اینوست‌منت و منشی‌گری در مدرسه یکشنبه‌های پروتستان است.

مستقل و دقیق است و استعداد بسیاری در ویرایش اطلاعات باشگاه جی‌ویس از خود نشان داده است.

کمی خونسرد است امّا همیشه سرش به کارش گرم است. توانسته دوّمین ماشین خود را خریداری کند (مستقل بودن را دوست دارد). در اتاقش یک تلویزیون، نوار ضبط و تعداد زیادی کتاب دارد. در کالج زبان فرانسه خواند و علاقه‌ی زیادی به زبان نشان داد.  بازیکن نسبتاً خوبی در بازی پل است، امّا هیچ‌گاه آغاز‌گر آن نیست. به نظر می‌رسد ناتوانی‌اش در آغازگری جدی‌ترین ضعف او است. بسیار کم برای شروع مکالمات اجتماعی پیش‌قدم می‌شود و هیچ علاقه‌ای به جنس مخالف نشان نمی‌دهد.

با این‌که دان به نظر کاملاً نرمال نبود، امّا به‌خوبی نقش خود را در جامعه ایفا می‌کند؛ بهتر از آنچه که ما انتظارش را داشتیم. اگر او بتواند وضعیت کنونی‌اش را حفظ کند به نظر می‌تواند از خودش مراقبت کند. بااین‌حال برای این میزان از پیشرفت نیز ما بسیار خوشحال و سپاس گذاریم. لطفاً سلام مخصوص ما را به دکتر کانر برسانید. به او بگویید که زوجی که از دان به مدّت 4 سال نگهداری کردند اکنون دوستان ما هستند.  ما هرازچندگاهی آن‌ها را ملاقات می‌کنیم. برای مشکلات هیجانی هیچ‌گاه دارویی دریافت نکرد، ای‌کاش می‌دانستم که عواطف درونی او چیست. بااین‌حال تا زمانی که او این‌گونه رفتار می‌کند ما همچنان خرسندیم.

بیشتر بدانید: دانلود مقاله کامل لئو کانر