پرونده شماره چهار لئو کانر; لئو کانر، روان پزشک معروف اتریشی-آمریکایی است، که شهرتش به خاطر پژوهش های وی در زمینهی اوتیسم است. در این مقاله می خواهیم روی یکی دیگر از پرونده های لئو کانر، پرونده پاول جی، نگاهی جامع و کلی کنیم و ویژگی های این کودک را مورد بررسی قرار بدهیم.
بیشتر بدانید: دانلود مقاله کامل لئو کانر
پاول جی; پرونده شماره چهار لئو کانر
پاول جی، چهارمین مورد از پرونده های لئو کانر، در مارس 1941، در سن 5 سالگی برای ارزیابی هوش ارجاع شد. او در یک مهد کودک خصوصی تحصیل کرد، جایی که کوچکترین ضعف در گفتار ،هر رفتار ناسازگارانه و واکنش ناگهانی در برابر هر مداخله را غیرطبیعی و مربوط به مشکل فکری می دانستند. تک فرزند بود و نزدیک به 2 سال قبل با مادرش به انگلیس مهاجرت کرد. پدر مهندس معدن است که اکنون در استرالیا به سر می برد. پس از چند سال زندگی ناخوشایند، کمی قبل تر همسرش را ترک کرد. او وقت زیادی را صرف آموزش و حفظ شعر و ترانه به پسرش می کرد. در 3 سالگی، او سی و هفت شعر مختلف را یاد گرفت.
دوران بارداری و تولد طبیعی ای داشت. در سال اول زندگی خود مدام استفراغ می کرد و برنامه ی غذایی درستی نداشت. با شروع خوردن غذای جامد، استفراغ کردن های او متوقف شد. دندان هایش به موقع درآمد ،به موقع گردن گرفت، نشست و راه رفت. تنها مشکل پزشکی او جراحی برای در آوردن لوزه ها در 3 سالگی بود.
مشاهداتی که به دست امد، از اولین مراجعه پاول به کلینیک:
ویژگی های زیر از مشاهدات وی در هنگام مراجعه به کلینیک و پنج هفته اقامت در یک اتاق کوچک در بیمارستان است. پاول کودکی لاغر اندام با چهره ای بامزه و جذاب بود. به نظر می رسید از مهارت دستی خوبی برخوردار بود. بندرت به هر نوع صدا، حتی به صدا زدن نام خودش پاسخ می داد. یک بار او بلافاصله پس از اینکه دایره ای که پیش از او کشیده شد را کپی کرد، با فرمان “نکن”فعالیت فعلی خود را قطع کرد.
اما معمولاً وقتی با او صحبت می شد، به هر کاری که مشغول بود ادامه میداد و توجهی نمی کرد، گویی که چیزی گفته نشد اما هرگز احساس نمی شد که وی از روی اراده ، نافرمانی یا لجبازی می کند. او با اشتیاق بازی کرد و به فعالیتهای مختلف مشغول بود مگر در مواردی که کسی قصد دخالت و هم بازی شدن با او داشت. بین ارتباط او با اشخاص و اشیا تضاد زیادی دیده می شد. با ورود به اتاق، بلافاصله به سراغ اشیا رفت و از آنها به درستی استفاده کرد.
خرابکار نبود و با اشیا با احتیاط و حتی محبت برخورد می کرد.
مداد را برداشت و روی کاغذ خط زد. جعبه ای را باز کرد، تلفن اسباب بازی را بیرون آورد و بارها و بارها تکرار کرد”او تلفن می خواهد”. یک قیچی را در دست گرفت و با حوصله و مهارت زیاد یک ورق کاغذ را به قطعات کوچک برید و بارها جمله “برش کاغذ” را تکرار کرد. تلاش کرد تا یک موتور اسباب بازی را به دست آورد، آن را بالا گرفته و دور اتاق دوید و بارها و بارها تکرار کرد: “موتور در حال پرواز است”.
عادت داشت که تقریباً هر روز بگوید: “سگ را از بالکن پرت نکن” ، مادرش به یاد می آورد که در حالی که هنوز در انگلیس بودند ، او این جملات را به او درباره ی یک سگ اسباب بازی گفت. با دیدن یک قابلمه ، او همیشه می گفت: “پیتر خوار”.
عدم توانایی در برقراری رابطه عاطفی با افراد دیگر
از طرفی او هیچ ارتباط عاطفی با دیگر آدم ها نداشت جوری رفتار می کرد که گویی حضور مردم هیچ اهمیتی ندارد و یا حتی دیگران وجود ندارند. هرگز به چهره ی مردم نگاه نکرد. هنگامی که او با شخصی سر و کار داشت جوری رفتار می کرد که انگار آنها اشیا بودند. وقتی با بچه های دیگر بود ، آنها را نادیده گرفت و به دنبال اسباب بازی های آنها می رفت. کلامش واضح بود و از واژگان و قواعد گفتاری به خوبی استفاده می کرد، تنها مسئله قابل توجه این بود که او هرگز از ضمیر اول شخص استفاده نمی کرد. تمام صحبت های مربوط به خودش، به صورت تکرار تحت الفظی مواردی که قبلاً به او گفته شد، در دوم شخص بیان می شد. او وقتی آب نبات میخواست به جای اینکه بگوید من آب نبات میخواهم ، می گفت”شما آب نبات می خواهید”.
دست خود را از رادیاتور داغ دور می کرد و می گفت: “شما صدمه می بینید”. بیشتر اوقات تکرار طوطی وار از چیزهایی که به او گفته می شد، داشت. با اینکه نمی توان اورا غیر عادی دانست ، متفاوت بودنش کاملا به چشم می آمد. رنگها را به خوبی و به سرعت یاد گرفت و به درستی استفاده می کرد. او در محافل عمومی می دوید و عباراتی را مرتب تکرار می کرد.