جمع بندی پرونده های لئو کانر; یازده کودک (هشت پسر و سه دختر) که تاریخچه ی وضعیت آنها به طور خلاصه ارائه شده است، همانطور که انتظار می رفت، تفاوتهای بسیاری در بهم ریختگیها و آشفتگیها، ویژگیهای خاص، پیشینه خانوادگی و … داشتند.
جهت پیگیری پرونده های لئو کانر روی لینک کلیک کنید
در جمع بندی پرونده های لئو کانر، حتی یک بررسی سریع از مطالب، وجود تعدادی از ویژگیهای اساسی و مشترک را نشان میدهد. این خصوصیات یک “سندروم” منحصربهفرد را نشان میدهند که تاکنون مشابه این موارد گزارش نشده است و نادر بودن آن را نشان میدهد. اما احتمالاً وجود این سندروم بیشتر از آن است که تنها با موارد محدود مشاهده شده، گزارش شد.
پرونده هارا میتوانید از طریق لینک های زیر به صورت مجزا مشاهده کنید:
مطمئناً بعضی از این کودکان بهعنوان افراد کمهوش یا اسکیزوفرنی موردتوجه قرار گرفتهاند. در اصل، چند کودک از گروه ما بهعنوان کمهوش و اسکیزوفرنی تشخیص داده شدند. یکی از آن کودکان هنوز هم در یک مدرسه دولتی برای افراد کمهوش قرار گرفت.
اختلال اساسی و اساس بیماری شناختی، ناتوانی کودکان در ارتباط مستقیم خود با افراد و موقعیتها از ابتدای زندگی است. والدین آنها اینگونه گزارش میدهند که فرزندشان همیشه “خودکفا” بوده است. ؛ “زمان تنهایی خوشحال ترینند” ؛ “طوری رفتار میکند که گویی هیچکس آنجا نیست. از هر چیز در مورد خودش کاملاً غافل است” ؛ ” در افزایش میزان آگاهی اجتماعی معمولی ناتوان است ” ؛ “تقریباً مثل افراد هیپنوتیزم شده عمل میکنند”.
مانند کودکان یا بزرگسالان اسکیزوفرنیک، از رابطه ی فعلی دور نمیشوند و این “عقبنشینی” از مشارکت قبلی نیست بلکه از همان ابتدا یک تنهایی شدید اوتیستیک وجود دارد که، در هر زمان، هر چیزی را که از بیرون به کودک میرسد، نادیده میگیرد.
به گفته گسل، هنگامیکه کودک عادی در 4 ماهگی از روی صندلی بلند میشود یا روی میز و ارتفاع قرار میگیرد، ترس در چهرهاش کاملاً دیده میشود و بهصورت خودکار خود را عقب میکشد. گسل اظهار داشت:
این احتمال وجود دارد که شواهدی کاملاً مشخص از چنین تنظیماتی در حد پایینتر از دوره ی نوزادی یافت شود. فکر میکنم یک عادت باید منوط به تجربه باشد، فرصت تجربه تقریباً جهانی است و پاسخ آن بهاندازه کافی عینی است که شایسته مشاهده و ثبت بیشتر باشد. این تجربه جهانی با دفعاتی که توسط مادر و سایر افراد از نوزاد گزارش شود، تأمین میشود. مادران بسیاری از کودکان بیمار ما به یاد میآورند که کودکانشان کمکاریهای بسیاری در زمینه های حرکتی داشتهاند. یکی از پدران به یاد آورد که دخترش (باربارا) در طی سالها، وقتیکه والدینش پس از چند ساعت غیبت به خانه میآمدند، هیچ تغییری در موقعیت خود ایجاد نمیکرد. این والدین بودند که به سمت تخت او میرفتند و با او صحبت کرده و در آغوشش میگرفتند.
یک نوزاد عادی در چند ماه اولیه زندگی یاد میگیرد که وضعیت بدن خود را با کسی که او را در آغوش میگیرد منطبق کند. این در حالی است که بچههای ما تا دو سهسالگی توانایی این کار را نداشتند. ما برای این شرایطی فرصتی پیدا کردیم تا هربرت 38 ماهه را مشاهده کنیم. مادرش به او توضیح داد که قصد دارد او را بلند کند و دستانش را به سمت او دراز کرد، اما هربرت هیچ واکنش و توجهی نشان نداد. در ادامه مادر کودک را در آغوش گرفته و از جایی که بود بلند کرد، اما هربرت کاملاً منفعل ماند همچون گونی آرد. این مادر بود که باید همه تنظیمات را انجام میداد. ضمن اینکه هربرت در آن زمان توانایی نشستن، ایستادن و راهرفتن را داشت.
هشت کودک از یازده کودک توانایی صحبتکردن در سن عادی یا با تأخیر را به دست آوردند. سه نفر از این کودکان (ریچارد، هربرت، ویرجینیا) تاکنون “بیکلام” ماندهاند. در هیچیک از هشت کودک “که سخن میگفتند” زبان در طی یک دوره چندساله برای انتقال معنی به دیگران نبوده است. آنها بهاستثنای جان اف. قادر به بیان و گفتار واضح بودند. در نامبردن از اشیا مشکلی وجود نداشته است. حتی کلمات طولانی و غیرمعمول را یاد گرفته و بهخوبی حفظ شدند. تقریباً همه والدین با افتخار، اظهار داشتند که کودکان در سنین پایین آموختهاند که تعداد بیشماری از شعرهای مهدکودک، دعا، لیست حیوانات، فهرست رؤسای جمهور، الفبای روبهجلو و عقب، حتی به زبان خارجی لالایی (فرانسوی). را تکرار کنند.
گذشته از خواندن جملاتی که در شعرهای آماده یا سایر قطعات بهخاطر مانده وجود دارد، مدت زیادی طول کشید تا آنها شروع به جمعآوری و گسترش کلمات جدید کردند. بهغیراز این، “زبان” برای آنها عمدتاً شامل “نامگذاری” اشیا است، صفتها نشاندهنده رنگها و اعدادی هستند که هیچچیز خاصی را نشان نمیدهند.
حافظه شگفتانگیز آنها و مشکل در استفاده از زبان به روش دیگر، اغلب والدین را وادار کرده که شعرهای بیشتر، نام و اطلاعات بیشتری از دستهبندی حیوانات و گیاهان، نت و آهنگسازان و مواردی ازایندست را برای آنها جمع کرده و آموزش دهند.
بنابراین زبانی که کودکان برای برقراری ارتباط باید استفاده میکردند، بیشتر بهعنوان تمرین حافظه و زبان محاورهای و بیارزش و یا تحریف شده تبدیل شد. برای کودک 2 یا 3 ساله، تمام این کلمات، اعداد و شعرها، لالایی فرانسوی، دائرةالمعارف ها، معنایی بیشتر از مجموعه هجاهای بیمعنی نداشت. بهطورقطع میتوان فهمید که آیا این موارد انجام شده اساساً به روند بیماری روانی کمک کرده است. اما تصور اینکه در توسعه زبان بهعنوان ابزاری برای دریافت و انتقال پیامهای معنیدار عمیق نباشد نیز دشوار است.
تا آنجا که به کارکردهای ارتباطی گفتار مربوط میشود، هیچ تفاوتی اساسی بین هشت کودک با کلام و بیکلام وجود ندارد، یکبار مادر ریچارد از او شنیده بود که بهوضوح گفت: “شب بخیر”. این در صورتی اتفاق افتاد که پس از آن هر چه اصرار برای دوباره گفتن کلمهای به ریچارد شد، بینتیجه بود و هیچ کلمهای از او شنیده نشد.
در نهایت کودکانی که جمله میگفتند بیشتر تکرارهای طوطیوار از چیزهایی که شنیده بودند داشتند. آنها گاهی در لحظه جملهای که میشنیدند را تکرار میکردند و گاهی آن را ذخیره کرده و در موقعیتهای آینده تکرار میکردند (اکولالیای تأخیری).
تأیید با تکرار تحتاللفظی یک سؤال نشان داده میشود. “بله” مفهومی است که سالها طول میکشد تا کودکان به دست آورند. آنها قادر به استفاده از آن بهعنوان نماد عمومی اعلام رضایت نیستند. دونالد تنها زمانی یاد گرفت “بله” را بگوید که وقتی پدرش به او گفت اگر او بگوید “بله” او را روی شانههای خود قرار میدهد. این کلمه برای دونالد فقط به معنای درخواست قرارگرفتن روی شانههای پدرش بود. ماهها طول کشید تا وی توانست کلمه “بله” را از این شرایط خاص جدا کند و مدت زیادی طول کشید تا بتواند از آن بهعنوان اصطلاح عمومی تأیید استفاده کند.
همین نوع اصطلاحات در مورد حروف اضافه نیز وجود دارد.
از آلفرد، وقتی سؤال شد، “این تصویر در مورد چیست؟” پاسخ داد: “مردم در حال حرکت هستند.”
جان اف. گفته پدرش را درباره تصاویر روی دیوار اصلاح کرد. تصاویر “نزدیک دیوار” بودند.
دونالد تی. درخواست کرد که چیزی را زمین بگذارد، و بلافاصله آن را روی زمین گذاشت.
در جمع و زمانها مشکلی ندارند. اما عدم وجود جملهسازی خودبهخودی و داشتن اکولالیا، در هر یک از هشت کودک با کلام، یک پدیده دستوری خاص ایجاد کرده است. ضمایر شخصی درست همانطور که شنیده میشود تکرار میشوند، بدون اینکه تغییری در شرایط تغییریافته ایجاد شود. کودکی که یکبار مادرش گفته بود، “حالا من شیر تو را میدهم” ، دقیقاً با همان کلمات میل به شیر را ابراز میکند. اگر تذکر اصلی مادر در قالب یک سؤال و با فرم دستوری، مطرح شده باشد، با همان فرم سؤالی هم استفاده میشود.
تکرار جمله ی “آیا دسر میخوری؟” به این معنی است که کودک دسر میخورد.
برای هر مناسبت خاص یک عبارت تنظیم شده وجود دارد که قابل تغییر نیست. ثابت شده که تا ششسالگی طول میکشد که بهتدریج یاد بگیرد زمان صحبت از خودش از ضمیر اولشخص استفاده کند و زمان صحبت از دیگری از دوم شخص استفاده کند. اما گاهی پیش میآید که همچون قبل زمان صحبت درباره خود از سومشخص استفاده کند.
این واقعیت که کودکان با شنیدن آنچه که شنیدهاند همان را تکرار میکنند به معنای عدم توجه در هنگام صحبت نیست. بلکه کودک قبل از پاسخدهی اغلب تکرارهای بیشماری از دستور را میشنود
از بین این کودکان تنها هفت نفر مشکوک به ناشنوایی و کمشنوایی بودند.
هرآنچه از بیرون برای کودک آورده میشود، هرآنچه محیط بیرونی یا حتی درونی او را تغییر میدهد، نشانگر یک محرک برای اوست. اولین محرک ورودی برای کودک از محیط خارج غذاست. دیوید لوی مشاهده کرد کودکانی که مشکل تغذیه و یا گرسنگی و عدم تغذیه دارند در ابتدا میزان غذای بیشتری داشتند. در بیماران ما، برعکس، مشکلات تغذیه در کودکان و غذا نخوردن آنها به دلیل بیمیلی از ارتباط و گرفتن چیزی از دنیای بیرون است .. دونالد، پاول (در سال اول مقدار زیادی استفراغ میکرد) ، باربارا (باید تا 1 سالگی از طریق لوله تغذیه میشد) ، هربرت، آلفرد و جان از همان ابتدای زندگی مشکلاتی در تغذیه داشتند. بیشتر آنها، پس از یک مبارزه ناموفق، مدام درگیر شدند تا سرانجام مجبور به ترک مبارزه شدند و ناگهان شروع به خوردن غذا کردند.
سه چرخه، تاب، آسانسور، جاروبرقی، آب روان، مشعل گاز، اسباببازیهای مکانیکی، حتی باد در مواردی میتواند باعث وحشت بزرگی در این کودکان شود. یکی از کودکان حتی از نزدیک شدن به کمدی که درونش وایتکس وجود داشت، میترسید. خودسر و صدا یا حرکت برای کودک وحشتناک نیست. این اختلال ناشی از سروصدا یا حرکتی است که بهخودیخود وارد تنهایی کودک شود. کودک خودش میتواند برحسب نیاز و رضایت خود به میزان دلخواه صدا تولید کند.
اما سروصدا و حرکات کودک و همه عملکردهای او همانند تکرار کلامی، یکنواخت و تکراری است. در فعالیتهای خودبهخودی او محدودیت مشخصی وجود دارد. رفتار کودک با میل وسواسی به رعایت تکرار و یکنواختی کنترل میشود که در مواردی هیچکس غیر خودش متوجه تغییرات در روال ثابت نمیشود و هر تغییری برای او اضطراب به همراه دارد. تغییر روال، چیدمان مبلمان، هر تغییری در الگوی اعمال روزمره، میتواند منجر به بهم ریختگی و اضطراب کودک شود.
وقتی والدین جان برای انتقال به خانه جدید آماده شدند، کودک وقتی دید کارگران فرش اتاقش را جمع کردند عصبانی شد . او بهشدت ناراحت بود تا زمانی که، در خانه جدید، مبلمان اتاقش به شکل و الگوی قبلی چیده شد. آن زمان بود که او خوشحال به نظر میرسید، به ناگهان همه اضطرابش از بین رفته و با محبت هر وسیله را لمس میکرد. هنگامیکه بلوکها، مهرهها، چوبها به روش و ترتیب همیشگی و در دستهبندیهای مشخص چیده شد.
حافظه کودکان از این نظر فوقالعاده است. پس از گذشت روزها هم آنها میتوانند ترتیب ثابت چیدمان وسایل یا بازیهایشان (بر اساس رنگ، اندازه، جهت) را به شکل اولیه حفظ کنند. نبود یک مکعب یا وجود یک مکعب اضافی یا تغییر سایز یکی از مکعبها موردتوجهشان قرار میگیرد و بلافاصله درصدد بازسازی اولیه قرار میگیرند. اگر کسی یک مکعب را برداشته باشد، کودک برای پس گرفتن آن تلاش میکند، تا وقتیکه دوباره آن را به دست آورد، دچار وحشت و اضطراب میشود و پس از بازپسگیری مکعب بهسرعت آرامشش برمیگردد.
بخش عمدهای از روز صرفاً برای حفظ این آیینهای بهظاهر ضروری و درخواستها میگذرد. هر فعالیت دیگری باید از ابتدا تا انتها به همان روشی که از ابتدا شروع شده بود به پایان میرسید. بازگشت از پیادهروی بدون عبور از همان مسیر همیشگی غیرممکن بود.
چارلز حتی درحالیکه چند روزی را در یک شهر دوردست سپری میکرد، مدام در مورد تیرآهن شکسته ی درب گاراژ صحبت میکرد و درباره آن میپرسید. یکی از بچهها متوجه ترک خوردن سقف مطب شد و مرتباً با نگرانی و تکرار میپرسید چه کسی سقف را شکسته است و با هر جوابی که به او داده میشد، آرام نمیشد. کودک دیگر، با دیدن یک عروسک با کلاه و دیگری بدون کلاه، نمیتوانست آرام باشد تا اینکه کلاه دیگری پیدا شد و بر روی سر عروسک گذاشته شد. سپس بلافاصله توجهش را از این دو عروسک از دست داد.
به نظر میرسد علت اصلی اصرار به یکنواختی در فعالیتها، ترس از تغییر و ناقص بودن است. یک وضعیت، یک فعالیت، یک کار کامل تلقی نمیشود مگر اینکه از همان شرایط و جزئیات اولیه که کودک اولینبار با آن مواجه شد، تشکیل شده باشد. اگر کوچکترین چیزی تغییر کند یا از بین برود، وضعیت دیگر برای کودک یکسان و با ثبات و قابل پذیرش نیست و باعث بههمریختگی و اضطراب کودک میشود. توجه بیش از حد به جزئیات مشکلات کودکان با اختلال خواندن را تداعی میکند که به سیستم مدرن خواندن پیکربندی و کلی خوانی پاسخ نمیدهند و تنها زمانی میتوانند کلمات را بخوانند که حرفبهحرف هجی کنند.
اشیایی که ظاهر و موقعیت آنها ثابت است و تغییر نمیکند برای کودکان اوتیسم بهسادگی پذیرفته میشود. آنها رابطه خوبی با اشیا دارند؛ به اشیا علاقهمند هستند و میتوانند ساعتها بهخوبی با اشیا سرگرم شوند. دونالد و چارلز در دوسالگی شروع به چرخاندن همه وسایل چرخیدنی کردند، زمان تماشای چرخش اشیا به وجد آمده و بالا و پایین میپریدند.
رابطه ی کودکان با آدمها کاملاً متفاوت از اشیا است. هریک از کودکان، با ورود به مطب، بدون کمترین توجهی به افراد حاضر، بلافاصله به دنبال بلوکها، اسباببازیها یا دیگر اشیا میرفتند. این تصور که آنها از حضور افراد آگاهی ندارند، اشتباه است اما برخورد این کودکان با آدمها همان گونه که با اشیا رفتار میکنند، هست به نظر میرسد حتی رفتوآمد مادر به اتاق هم توجه آنها را جلب نکرده و برایشان تفاوتی ندارد. کودکان به چهره افراد نگاه نمیکنند و حتی در مواردی که اشخاص وسایل موردعلاقه شان را برمیدارند یا لگد میکنند، کودک تنها عصبانی شده و دستوپا را مثل شی مزاحمی کنار میزند و هیچ توجهی به شخص خاطی نمی کنت. زمانی که شی را پس گرفته خلقوخوی کودک به ناگهان تغییر کرده و به حالت ثابت قبل برمیگردد.
هنگامیکه در مطب به یکی از بچهها با سنجاق ضربه زدند او تنها از سنجاق ترسیده و هیچ توجه و واکنشی نسبت به شخصی که به او سنجاق زد، نشان نداد. نهتنها با همه اشخاص که حتی با اعضای خانواده هم رابطه سرد و بیتفاوت دارند. ممکن است ساعتها و روزها پدر مادر را نبینند اما پس از بازگشت هم هیچ واکنشی به حضور والدین نشان نمیدهند گویی همیشه غرق در تنهایی خود هستند. پس از بسیاری مشکلات بهتدریج و با اکراه یاد میگیرد وقتی راهی پیدا نمیکند، سازش کند اما بهطورکلی در امور روزمره رفتارها و مناسک تکراری را رعایت میکند.
وقتی مهمانی و جمعی وجود دارد، او در جمع مثل غریبهها حضور پیدا میکند. وقتی با بچههای دیگر است، با آنها بازی نمیکند. با اینکه در جمع آنهاست، بهتنهایی بازی میکند و هیچ تماس فیزیکی و کلامی با دیگران برقرار نمیکند.
آنها دربازیهای رقابتی شرکت نمیکنند. در حین اینکه هیچ ارتباطی با بچههای دیگر ندارد بهخوبی آنها را میشناسد و از همه ویژگیهای آنها با جزئیات حتی رنگ مو آگاهی مییابد. همان زمان، او بهسرعت با نام تمام کودکان این گروه آشنا میشود، ممکن است از رنگ موهای هر کودک و سایر جزئیات مربوط به هر کودک آگاهی داشته باشد. آنها ارتباط بهتری با تصاویر افراد نسبت به خود افراد دارند.
چارلز به تصویر یک کودک در تبلیغات یک مجله علاقهمند بود. او مرتب درباره بامزگی و زیبایی کودک اظهار نظر میکرد.
جان هیچ تفاوتی بین افراد واقعی و به تصویر کشیده قائل نبود. وقتی یک عکس دستهجمعی را دید، با جدیت پرسید که چه موقع مردم از تصویر بیرون و به داخل اتاق میآیند.
اگرچه به نظر میرسید بیشتر کودکان توانایی ذهنی ضعیفی دارند اما همه آنها بی شک دارای توانایی شناختی خوبی بودند. چهرههای آنها در حالت عادی جدی به نظر میرسید و زمان حضور دیگران به دلیل قابلکنترل و پیشبینی نبودن شرایط، مضطرب به نظر میرسید. هنگام تنها بودن با اشیا بهویژه اشیای موردعلاقه اکثراً لبخندی ملایم و چهرهای سرشار از رضایت دارند که حتی گاهی زمزمه یا آوازی شاد و یکنواخت همراه دارند.
در کودکان با کلام، داشتن دایره لغات، حافظه قوی برای حوادث سالها قبل و حافظه عالی در به یادسپاری شعرها و نامها و یادآوری دقیق الگوها و توالیهای پیچیده حیرتانگیز است. از نظر جسمی، کودکان اساساً طبیعی بودند. پنج نفر سر نسبتاً بزرگی داشتند. چند نفر از بچهها در عملکرد و پیشرفت حرکتی ضعیف و حتی تا حدی دستوپا چلفتی بودند، اما همه از نظر هماهنگی عضلات بسیار ماهر بودند. الکتروانسفالوگرامها در مورد همه افراد طبیعی بود، بهغیراز جان که فونتانل قدامی او تا 2 سالگی بسته نشد و در 5 سالگی دو سری تشنج عمدتاً سمت راست داشت. فردریک دارای یک غده بزرگ در زیربغل بود هیچ مورد دیگری از ناهنجاریهای مادرزادی در بین بچهها وجود نداشت.
یک عامل مشترک بسیار جالب دیگر نیز در این کودکان وجود دارد. همه آنها از خانوادههای بسیار باهوشی هستند. چهار پدر روانپزشک هستند، یکی وکیل درخشان، یکی شیمیدان و دانشآموخته دانشکده حقوق در اداره ثبت اختراعات دولت، یکی آسیبشناس گیاهان، دیگری استاد جنگلداری، دیگری نویسنده تبلیغات که دارای مدرک حقوق است و تحصیلکرده در سه دانشگاه، یکی مهندس معدن است، و یکی دیگر یک تاجر موفق است. نه مادر از یازده مادر فارغالتحصیل دانشگاه هستند. از بین دو نفر که فقط تحصیلات دبیرستان دارند، یکی دبیر آزمایشگاه آسیبشناسی بود و دیگری قبل از ازدواج مدیر دفتر رزرو تئاتر بود. در میان دیگران، یک نویسنده موفق، یک فیزیکدان، یک روانشناس، یک پرستار فارغالتحصیل، و مادر فردریک مدیر خرید، مدیر مطالعات دبیرخانه در یک مدرسه دخترانه و یک معلم تاریخ بود. در میان پدربزرگ و مادربزرگ بچهها، پزشکان، دانشمندان، نویسندگان، روزنامهنگاران و دانشجویان هنر بسیاری وجود دارد.
برخی کودکان در دیگر زمانها تشخیص اسکیزوفرنی گرفته بودند اما با وجود شباهت ها با اسکیزوفرنی، از بسیاری جهات با اسکیزوفرنی کودکی تفاوتهای اساسی وجود داشت.
اولین تفاوت، تفاوت در زمان بروز اولین نشانه هاست. همچنین در طول تاریخ تغییرات به طور خاص و کاملاً تدریجی رخ میدهد. کودکان گروه ما از همان ابتدای تولد تنهایی بسیار شدید و عدم پاسخگویی به محرکهای خارجی را نشان دادند. کودکان گروه ما ارتباط عالی و هدفمند و هوشمندانه ای با اشیا دارند و در تماس عاطفی با دیگر افراد ضعف اساسی دارند. اگر مجبور به ارتباط با دیگران شوند رابطه ای ناقص و موقتی و حتی رابطه ای شبیه به اشیا با انسانها برقرار میکنند.
تمام فعالیتها و گفته های کودکان تحت تأثیر میل شدید به تنهایی و یکنواختی است. . به نظر میرسد دنیای آنها از عناصری تشکیل شده است که در هیچ محیط دیگری قابل تحمل نیست. رعایت تنظیم و توالی مورد انتظار آنها غیرممکن است. رفتارها و تکرارهای وسواس گونه دارند. در بیان جملات از ضمایر به درستی استفاده نمیکنند. تنها حافظه خارق العاده آنها است که باعث میشود الگوهای عجیب و نامتعارف را به خاطر بسپارند.
بیشتر بدانید: دانلود مقاله کامل لئو کانر
دوست یابی در کودکان اوتیسم، و با نیازهای ویژه، میتواند یک فرایند پرچالش باشد. این…
شناخت اعضای بدن در کودکان اوتیسم; یکی از چالشهای عمده کودکان دارای طیف اوتیسم که…
پس از دریافت تشخیص اوتیسم، انواع شیوههای درمانی برای کنترل این اختلال به فرد و…
تفاوت کاردرمانی و فیزیوتراپی چیست؟ فیزیوتراپی و کاردرمانی دو نوع مراقبت توانبخشی هستند. هدف مراقبتهای…
هزینههای درمانی اوتیسم شامل کاردرمانی، گفتاردرمانی و رفتاردرمانی، بار سنگینی روی خانوادهها میگذارد. برای خدمات…
چگونگی برقراری ارتباط با کودکان اوتیسم; برقراری ارتباط با کودکان اوتیسم، برای اعضاء خانواده و…