مقالات

هرو ال; پرونده تحقیقات هانس آسپرگر (Hans Asperger)

هرو ال پرونده تحقیقات آسپرگر; پس از مطالعه رفتاری Fritz.V ، اکنون در بخش دوم به توصیف کودکی به نام Harro L می‌پردازیم. صدای اوتیسم می‌کوشد تا با ارائه کاملترین خدمات توانبخشی و آموزشی، مطابق با نیازهای هر کودک، زندگی شادتری برای کودکان دارای اختلال اوتیسم فراهم نماید. والد محترم، اگر نیاز به دریافت اطلاعات بیشتر درباره ی اوتیسم و یا نیاز به هرگونه آموزش برای نحوه ی برقراری ارتباط با کودک اوتیسم خود دارید، می‌توانید از طریق شماره تلفن‌های ۰۲۱۸۸۶۱۶۹۳۱ و ۰۲۱۸۸۶۱۶۹۳۲ ، با ما در ارتباط باشید.

هرو ال; نمونه ای از تحقیقات هانس آسپرگر(Hans Asperger)

بخش دوّم مقاله ما در مورد پسری است که بسیاری از ویژگی‌های اصلی اوتیسم را دارا است؛ با این‌حال، روابط اجتماعی این پسر با دنیای اطرافش به شدّت فریتز (مورد اوّل پژوهش)، مختل نشده است. این کودک می‌تواند نمونه خوبی برای نشان دادن جنبه‌های مثبت اوتیسم باشد؛ ویژگی‌هایی همچون استقلال در فکر، تجربه و گفتار.

هَرو هشت سال و نیم دارد و توسط مدرسه‌اش با عنوان پسری غیرقابل کنترل ارجاع داده شد. او در حال حاضر دانش‌آموزِ سالِ سوّم مدرسه است، البته به‌دلیل عدم موفقیّت در همه‌‌ی دروس سال دوّم، تجدید شد و آن را دوباره خوانده بود. معلمش معتقد بود که “اگر فقط بخواهد” می‌تواند بسیار فراتر از سنش عمل کند. از طرفی دیگر او اغلب از همکاری در فعّالیّت‌های کلاسی امتناع می‌کرد و گاهی اوقات با عبارات نامناسبی نظر خود نسبت به انجام تکالیفش را بیان می‌کرد، برای مثال می‌گفت: ” حل این تمرین برای من احمقانه است”. او به‌سختی تکالیف خود را انجام می‌داد.

بدتر از همه مشکلات رفتاری او بود. او به ندرت به آن‌چه که از او سؤال پرسیده می‌شد جواب می‌داد و معمولاً با کلماتی نامناسب پاسخ می‌داد که معلم برای از بین نرفتن وجهه‌اش در کلاس، از پرسیدن سؤالات بیشتر پشیمان می‌شد.

او کاری که به او گفته می‌شد را انجام نمی‌داد ولی کاری که خودش می‌خواست را به هر نحوی و بدون درنظر گرفتن عواقبش انجام می‌داد.

در کلاس ناگهان میزش را ترک می‌کرد و روی زمین می‌خزید. یکی از دلایل اصلی مدرسه برای ارجاع او به کلینیک رفتارهای پرخاشگرایانه او بود. اتفّاقاتِ کوچک ناگهان و به‌سرعت او را خشمگین می‌کرد، او بی‌دلیل به سایر کودکان حمله می‌کرد و رفتارهایی پرخاشگرایانه از خود نشان می‌داد. این رفتارهای او خطرناک بود؛ زیرا که او مبارز ماهری نبود.

یک مبارز ماهر اغلب می‌داند که تا چه‌حد می‌تواند به طرف مقابل ضربه بزند؛ اما از آن‌جایی که هَرو پسر دست‌وپا چلفتی بود، نمی‌توانست حرکات خود را کنترل کند و نمی‌دانست که کجا را هدف بگیرد، به‌همین دلیل می‌توانست آسیب‌های جدی به اطرافیانش بزند. گفته می‌شد که او بسیار به متلک‌پرانی حساس بود و به‌شدّت با هر حرف و ناسزایی عصبانی می‌شد؛ با این‌حال، به دلیل رفتارهای عجیب و خنده‌دارش، بارها مستقیماً مورد تمسخر قرار گرفته بود.

گفته می‌شد “او معتاد به دروغگویی است”؛

او دروغ نمی‌گفت تا از زیر کاری در برود، او داستان‌هایی طولانی و خارق‌العاده تعریف می‌کرد و هر لحظه داستان‌هایش پیچیده‌تر و عجیب‌تر می‌شد. استقلال او در برخی زمینه‌ها فوق‌‌العاده بود. از سال دوّم مدرسه، یعنی زمانی که تنها هفت‌سال داشت، تنها با قطار به مدرسه وین می‌رفت. پدر و مادر او در روستایی در 25 کیلومتری نزدیک به وین زندگی می‌کردند. پدرش به دنبال فرصت‌های بهتر تحصیلی برای پسرش بود به‌همین دلیل مدرسه روستا را نامناسب می‌دانست و پسرش را به مدرسه‌ای در وین فرستاد.

نکته‌ی ناخوشایند دیگر آن‌که هَرو نسبت به بازی جنسی سایر پسران با او، هیچ ‌واکنشی نشان نمی‌داد که حتی گفته می‌شود یک‌بار تا اقدام به مقاربت جنسی نیز پیش رفته است.

تاریخچه خانوادگی

از تاریخچه‌ی خانوادگی او متوجه شدیم که هَرو تک فرزند است. ماما در موقع زایمان توانسته بود هَرو را به کمک فورسپس از رحم مادرش خارج کند؛ با این‌حال، هیچ گزارشی مبنی بر وجود آسیب شدید به‌هنگام زایمان گزارش نشد. رشد جسمی و ذهنی او تاحدی کمتر از حد معمول است. به‌عنوان فرزند یک خانواده قرار بود او کاملاً یک کودک عادی باشد؛ اما خیلی زود لجبازی‌ها و استقلال‌طلبی‌های او آشکار شد.

پدر هَرو که پسرش را پیش ما آورد، درست مثل پسرش، مرد عجیبی بود.

به‌نظر می‌رسید زندگی‌ای همچون یک ماجراجو دارد. او در اصل اهل ترانسیلوانیا بود و در طول جنگ‌ جهانی اوّل، چون رومانی‌ها در معرض خطر بودند، از طریق روسیه به اتریش پناه آورده بود. شغل و حرفه اصلی‌اش، نقاش و مجسمه‌ساز بود؛ اما این روزها به دلایل مشکلات مالی جارو و قلم‌مو می‌ساخت. پدر از طبقه‌ی دهقانان و یک روشنفکر معمولی بود. او اصرار داشت که هر آن‌چه از زندگی می‌داند را خودش آموخته و تجربه کرده است. از گفته‌هایش می‌توان فهمید که در روستایی که زندگی می‌کند، هیچ‌ ارتباطی با هیچ‌کسی ندارد و این خود مسئله جالب‌توجه و غیرمعمولی است. او خودش اظهار می‌کرد که فردی عصبی و تنبل است؛ اما همواره خود را کنترل می‌کند تا بی‌تفاوت به‌نظر برسد.

مادر هَرو که هرگز او را ندیدیم (احساس کردیم که پدر نمی‌خواهد ما با او ملاقات کنیم)، به گفته‌ی پدر، زنی قوی بود. گفته می‌شد که هم در خانواده‌ی پدری و هم مادری افرادی تنومند و قوی وجود دارند. جزئیات بیشتری از خانواده‌ها بدست نیامد.

ویژگی‌های ظاهری

هَرو پسری نسبتاً ریزجثه بود، قدش 4 سانتی‌متر کوتاه‌تر از حد متوسط همسالانش ولی هیکلی تنومند و عضلانی داشت. دست‌ها و پاهایش طوری بود که انگار برای بدنش خیلی کوتاه است. از برخی جهات او شبیه یک کودک مینیاتوری بود، به‌خصوص که چهره‌اش بسیار بالغانه بود. نگاه معمولش اغلب به دوردست‌ها بود و این‌طور به‌نظر می‌رسید که در فکری غرق است، در همین حال ابروهایش را جمع می‌کرد و حالت صورتش عجیب و خنده‌دار می‌شد.

ظاهرش عجیب بود. مشابه یه جنتلمن خوش‌اخلاق و یا یک بوکسور، در حالت ایستاده، بازوها را از خود دور نگه می‌داشت، حالت صورتی جدی به‌خود می‌گرفت و بسیار باوقار بود. گاهی مخفیانه با خود می‌خندید و معمولاً تشخیص اینکه چه چیزی سبب خنده او می‌شود، غیرممکن بود.

صدایش بسیار با این شکل ظاهری مطابقت داشت؛

صدایش عمیق و بم بود. او بسیار آرام و بدون تعلل صحبت می‌کرد. او مانند اکثر اختلال اوتیسم هرگز در حین صحبت به کسی نگاه نمی‌کرد. نگاهش همچنان به دوردست‌ها بود. صحبت‌هایش بالغانه و به‌هیچ وجه کودکانه نبودند، او بسته به موقعیّت کلماتی از خود ابداع می‌کرد. او اغلب به سؤالات پاسخ نمی‌داد و معمولاً هربار صحبت‌هایش در مورد یک موضوع خاص بود. او می‌توانست تجربیات و احساساتش را با درجه‌ای از درون‌نگریِ غیرعادی‌اش توصیف کند.

او می‌توانست خود را نقد کند، یک‌بار گفته بود که “من به‌طرز وحشتناکی چپ‌دست هستم”. اگرچه از مردم و محیط‌ها فراری بود؛ اما تجربیات غنی و علایق مستقل و مخصوص به‌خود داشت. می‌توان با او به‌عنوان یک بزرگسال صحبت کرد و بسیار از او آموخت. این موضوع رفتاری او به‌هنگام انجام آزمون تست هوش به‌خوبی آشکار شد.

تست هوش

در ابتدا به توضیح مختصری درباره‌ی آزمون هوشی که ما در کلینیک از کودکان می‌گیریم، خواهیم پرداخت. تفاوت اصلی بین آزمون هوشی که ما در کلینیک از کودکان می‌گیریم با آزمون اصلی هوش بینه درآن است که ما باتوجه به رویکرد بالینی که دنبال می‌کنیم، به انجام تست‌ها و نتایج آن‌ها علاقه‌مند نیستیم؛ بلکه هدفمان تمرکز بر جنبه‌های کیفی هر خرده‌آزمون است. ابتدا عملکرد کودک را باتوجه به سطحش نمره‌گذاری می‌کنیم و آن را به‌صورت گرافیکی نمایش می‌دهیم؛ زیرا که به کمک نمایش گرافیگی تفاوت بین عملکرد در خرده‌آزمون‌های مختلف در اختلال اوتیسم به‌وضوح قابل مشاهده است.

تمرکز و توانایی او دربرقراری ارتباط و تعاملات اجتماعی بالاترین نمرات را کسب کرد.

ما سعی می‌کنیم که روش اجرا آزمون را مطابق با شخصیّت و علایق کودک پیاده‌سازی کنیم. البته که هر آزمونگر خوبی باید این کار را انجام دهد. برای مثال در شروع کار برای کودکی که اضطراب دارد و یا اعتماد‌به‌نفس کمی دارد ما خود به اوّلین سؤال پاسخ می‌دهیم و یا به او در ارائه پاسخ کمک می‌کنیم. از طرفی کودکی که سعی در فرار از انجام آزمون دارد باید کنترل شود و به‌نوعی مجبورش کنیم تا آزمون را انجام دهد.

بدیهی است که هر کمک و راهنمایی که به کودک می‌شود بعدها در نمره‌گذاری و تعیین سطح باید درنظر گرفته شود که کاری دشوار است. ما همچنین سعی می‌کنیم بدانیم که هر کودک چه علایق خاصی ممکن است داشته باشد. ما همیشه به کودکان این فرصت را می‌دهیم که خودجوش چیزهایی تولید کنند و یا به آن‌ها اجازه می‌دهیم که پاسخشان به سؤالات مختلف را بسط بدهند. اگر کودک در انجام یک خرده‌آزمون شکست بخورد و یا مشکل خاصی به‌هنگام اجرا آزمون ایجاد شود، تا زمان رفع مشکل و یافتن دلیل شکست کودک در انجام آزمون، ما از اجرای آن دست می‌کشیم و از کودک سؤالاتی متفاوت از سؤالات آزمون‌ها پرسیده می‌شود.

این روش اجرای آزمون، نیازمند تجربه خوب آزمونگر است؛

با این‌حال، اگر آزمون‌ها به‌خوبی اجرا شوند می‌توانند نه‌تنها درباره‌ی توانایی ذهنی کودک، بلکه درمورد توانمندی‌های شخصیّتی و عملکرد‌های جسمی او نیز به ما اطلاعات خوبی ارائه کنند.

اجرا آزمون با هَرو به اندازه‌ی فریتز دشوار بود؛

در خیلی اوقات، زمانی که سؤالی که مطرح‌شد، برای او به‌قدر کافی جالب‌توجه نبود، سکوت می‌کرد و خاموش می‌ماند. گاهی حتی به‌نظر می‌رسید که سؤال را نمی‌شنود. انرژی زیادی صرف وادارکردن او برای پاسخگویی به سؤالات شد. او بارها و بارها از مسیر آزمون خارج شد و باز تلاش کردیم که توجهش را جلب کنیم. با این‌حال بیان این نکته ضروری است که زمانی که توجه و تمرکز کافی برای پاسخگویی به سؤالات را داشت و توجهش به سؤالات جلب می‌شد، عملکرد فوق‌العاده داشت.

هر تستی که موردعلاقه‌اش نبود و یا توجهش را جلب نمی‌کرد، حذف می‌شد؛ با این‌حال، نتایج خرده‌آزمون شباهت‌ها در ادامه با جزئیات آورده شد. در این خرده‌آزمون، هَرو به‌طور خودجوش، علاقه‌مند و با تلاش، شروع به پاسخ‌دهی کرد و در انتها مجبور شدیم که او را وادار به اتمام آزمون کنیم.

درخت و بوته (خرده‌آزمون شباهت‌ها)؛

بوته مستقیماً از روی زمین رشد می‌کند، کاملاً بدون نظم رشد می‌کند؛ ولی درخت ابتدا یک ساقه است، و سپس به چند شاخه تبدیل می‌شود؛ این شاخه‌ها نه‌چندان نامنظم ولی گاهی نازک و گاهی نسبتاً ضخیم هستند. این اتفّاق یکبار برای من افتاد؛ بوته‌ای را بریدم چون می‌خواستم برای خودم زنجیری درست کنم، چهار شاخه را بریدم و یک به یک گره هشت قسمتی با شاخه‌ها دور دستم زدم، وقتی دو شاخه به‌هم رسیدند، شکافی ایجاد شد و سپس آن‌ها با هم رشد کردند.

  • پله و نردبان؛

    پله‌ها از سنگ ساخته شدند. پله‌ها خیلی بزرگ‌تر هستند، نردبان نازک‌تر، کوچک‌تر و گرد است، پله‌های نردبان به راحتی پله‌های سنگی و بزرگ نیستند.

  • اجاق‌گاز و فر؛

    اجاق‌گاز همان چیزی است که کسی در اتاقش دارد و یک آتش‌زن (این واژه را در لحظه آزمون از خود ابداع کرد) است و فر همان چیزی است که ما در آن غذا می‌پزیم.

  • دریاچه و رود؛

    خب دریاچه از جای خود تکان نمی‌خورد، طولانی نیست و هرگز چندین شاخه ندارد و همیشه انتهایی دارد. به‌هیچ‌وجه نمی‌توان دانوب را با دریاچه اوسیاچ در کورنتیا مقایسه کرد.

  • شیشه و چوب؛

    شیشه شفاف است؛ اما اگر می‌خواهی به آن طرف چوب نگاه کنی باید سوراخی در آن ایجاد کنید. اگر کسی بخواهد چوب را بشکند باید مدّت‌ها به آن ضربه بزند مگر آن‌که منظورت از چوب یک تکه شاخه خشک باشد که آن زود می‌شکند؛ اما شیشه نه، من لیوان را با یک ضربه روی میز سریع می‌شکنم.

  • پروانه و پرواز؛

    پروانه رنگارنگ است؛ ولی مگس سیاه است، بال‌های بزرگی دارد به‌طوری که دو مگس می‌توانند زیر یک بال پروانه قایم شوند؛ اما مگس ماهرتر است؛ زیرا که می‌تواند از شیشه لغزنده و دیوار بالا برود (صحبت‌هایش در این‌جا بسیار طولانی و با اغراق زیاد همراه شد)، مادر مگس تخم‌های بسیاری را در شکافی در کف زمین ایجاد می‌کند و چند روز بعد حشره‌ها بیرون می‌آیند.

من این مسئله را در کتاب خواندم، وقتی درباره‌ی تخم‌های مگس‌ها در کف زمین صحبت می‌کرد، از خنده غش کرد (!)، یک سر غول‌پیکر با جثه‌ای کوچک، پیله دارند و سپس چندین مگس بیرون می‌آیند. به کمک میکروسکوپ می‌توان توضیح داد که مگس‌ها چگونه از دیوار بالا می‌روند. خودم همین دیروز دیدم، مگس‌ها روی پاهای خود قلاب‌هایی دارند و هر وقت که دارند از دیوار بالا می‌روند از آن‌ قلاب‌ها استفاده می‌کنند. پروانه‌ها برعکس مگس‌ها کف زمین رشد نمی‌کنند. من چیزی درباره‍‌ آن‌ها نخواندم؛ اما فکر می‌کنم مراحل رشدشان طولانی‌تر از مگس‌ها است.

آزمون پیشرفت تحصیلی

از آن‌جایی که اکثر کودکانی که برای ارزیابی به ما مراجعه می‌کنند، مشکلات یادگیری نیز دارند دارای اختلال اوتیسم می‌باشند، ما اغلب از آزمون‌های پیشرفت تحصیلی برای ارزیابی آن‌ها استفاده می‌کنیم. طبیعتاً ما از میزان تأثیرات محیطی بر آموزش مثل بی‌توجهی به نیازهای آموزشی، آگاه هستیم. همچنین این یک اشتباه بزرگ است که تصور کنیم که محیط بر آموزش تأثیری ندارد و نیز آزمون‌های بهینه کاملاً متمرکز بر ذهن کودک هستند و هیچ یک از تأثیرات محیطی آموزش را نشان نمی‌دهند.

  • خواندن؛

    به او داستانی داده شد تا آن را بخواند، او با خطاهای بی‌شماری داستان را خواند؛ البته می‌توانستیم به‌وضوح متوجه شویم که او به مفهوم و محتوای داستان علاقه‌مند است و هدفش از سریع خواندن داستان فهمیدن پایان داستان بود به‌همین دلیل بسیار بادقّت کلمات را نمی‌خواند. همان‌طور که از مشاهدات مشخص می‌شوند، درک خواندن او بسیار عالی است. او می‌توانست آن‌چه را که خوانده دوباره با زبان خودش بازگو کند، او حتی می‌توانست به‌راحتی نکات اخلاقی داستان را از آن استخراج کند (افسانه روباهی که به‌خاطر غرورش مجازات شد).

  • نوشتن (دیکته)؛

    دست‌خط او همان‌طور که از بی‌نظمی اجتماعیش‌اش انتظار می‌رفت بسیار ضعیف و بد بود. او بی‌دقّت و بی‌نظم می‎‌نوشت، کلمات را خط می‌زد و شیب خطوط نوشته‌شده‌اش بالا و پایین می‌رفت (نمی‌توانست روی یک خط صاف بنویسد). هجی کردنش خوب بود؛ مادامی که به کلمه توجه داشت می‌توانست به خوبی آن را هجی کند. نکته جالب توجه آن است که او به‌هنگام کپی‌کردن کلمات بیشتر از زمان نوشتن دیکته، غلط داشت. انتظار داشتیم که کپی‌کردن لغات در کودک بهتر باشد؛ زیرا که کلمات در مقابل او بودند و او صرفاً می‌بایست آن‌ها را رونویسی کند؛ اما این کار بسیار ساده برای هَرو دشوار بود.

  • ریاضی؛

    در این بخش توانمندی‌های اوتیستیک او به‌وضوح قابل‌مشاهده بود. جمع 12 و 27، 39 می‌شود. او خود توضیح داد که چگونه به پاسخ این جمع رسید؛ او گفت دوبرابر 12 می‌شود 24 و سه برابر 12 می‌شود 36، من 3 را به‌خاطر سپردم (منظورش آن است که عدد 27، 3 تا از 2برابر عدد 12 بیشتر است). مجموع 58 و 34، 92 می‌شود. مجموع 60 و 32، این‌که خیلی راحت است، من همیشه دنبال ده‌ها هستم.

تفریق 34 از 12، 22 می‌شود؛ ” 34 به‌علاوه 2، 36 می‌شود، اگر آن را منهای 12 کنیم، 24 می‌شود و اگر دوباره منهای 2 کنیم، 22 می‌شود”. تفریق 47 از 15، 32 می‎‌شود. فرقی ندارد اگر سه تا کم کنیم و یا سه تا اضافه کنیم، یا اوّل 7 تا کم کنیم یا 8تا، 52 منهای 25، 27 می‌شود، دوبرابر 25، 50 می‌شود، به‌علاوه 2، 52 می‌شود، پس مجموع 25 با 2، 27 می‌شود (برخی اشتباهات بیانی ممکن است رخ دهد و این مسئله با‌توجه به آن‌که او فقط 8 سال دارد و سال دوّم مدرسه است، طبیعی است).

اگر قیمت یک بطری با چوب‌پنبه 10/1 شلینگ باشد و قیمت بطری فقط یک شلینگ از چوب‌پنبه بیشتر باشد، هزینه هرکدام چقدر است؟ او بعد از 5 ثانیه پاسخ درست را بیان کرد و وقتی از او طریقه رسیدن به پاسخ را پرسیدیم جواب داد: “وقتی یک بطری برای من یک شلینگ بیشتر باشد، پس این مقدار را کنار می‌گذارم، حال 10 گروشن برایم باقی می‌ماند، حال آن را تقسیم بر دو می‌کنم، پس قیمت چوب‌پنبه 5 گروشن و قیمت بطری 1 شلینگ و 5 گروشن خواهد بود”.

اگرچه که او تسلط کافی بر اعداد داشت امّا می‌توان معایبی در روش محاسبه‌اش یافت؛

برای مثال روش‌های او اغلب پیچیده بودند که گاهی منجر به خطا می‌شدند، استفاده از روش‌هایی که در مدرسه به کودکان آموخته می‌شود، همچون شروع کردن با دهگان و توجه به واحدها به‌هنگام تفریق، از جمله روش‌هایی است که به ذهن هَرو نمی‌رسید و او از آن‌ها استفاده نمی‌کرد.

در این‌جا ما به نتیجه‌ای رسیدیم؛ در اوتیسم یک مشکل خاص در یادگیری مکانیکی وجود دارد.

در واقع، فرد اوتیسم باید همه‌چیز را با فکر و تجربه خودش خلق کند که بیشتر اوقات منجر به عملکردی ناقص و همراه با خطا، حتی در افراد اوتیسم توانمندتر می‌شود.

به‌همین ترتیب می‌توان توضیح داد که چرا پسر باهوشی همچون هَرو نتوانست با موفقیّت سال دوّم تحصیلی را سپری کند و مجبور به تکرار پایه شد. البته که باید به‌یاد داشته باشیم شرایط در مدرسه سخت‌تر خواهد بود؛ زیرا ما در کلینیک به او اجازه می‌دادیم تا پاسخ‌های خودجوش و مبتکرانه خود را ارائه کند. در همین حوزه می‌توان مشاهده کرد که چگونه عملکرد او در گروه به نسبت ضعیف‌تر از عملکرد شخصی‌اش بود.

آموزش گروهی گاهی به این معنا است که همه باید به معلم توجه داشته باشند تا معلم بتواند موضوعات مختلف را آموزش دهد

این درحالی است که هَرو هیچ‌گاه نمی‌توانست این‌گونه باشد؛ او درگیر چالش‌های ذهنی خود بود و نمی‌توانست به واسطه اختلال اوتیسم بر موضوع درس تمرکز کند. او فقط در دروس به‌دنبال علایق خود بود و در مورد آن‌ها می‌توانست به روش خودش فکر کند.

طبق گزارش مدرسه، او نمی‌توانست تکالیفش را انجام دهد و یا حتی به‌خاطر بسپارد که چه تکالیفی دارد. علی‌رغم تلاش‌های پدر او نمی‌توانست به‌درستی تکالیف خانه را انجام دهد، پس جای تعجب نیست که خیلی زود توسط مدرسه به کلینیک ارجاع داده شد

رفتار در محیط‌های بیمارستانی (اتاق درمان)

ویژگی‌های رفتاری هَرو را می‌توان با‌توجه به عدم برقراری تماس چشمی و ایجاد رابطه بسیار محدود اجتماعی او شرح داد؛ در طول مدّت حضورش در بخش، او همواره مثل یک غریبه بود. هرگز او را مشغول بازی و یا مشارکت با دیگران نمی‌بینید. بیشتر اوقات او در گوشه‌ای نشسته‌بود و غافل از سروصداهای اطرافش، سخت مشغول مطالعه کتاب بود؛ توجه کنید که معمولاً این‌گونه کتاب‌خواندن متعصبانه‌ای قبل از ده‌سالگی کمی عجیب است. کودکان دیگر او را عجیب می‌دیدند و به دلیل ظاهر و وقار بزرگسالانه‌اش او را مورد تمسخر قرار می‌دادند. با این‌ وجود، سایر کودکان همواره با کمی خجالت و احترامی خاص با او برخورد می‌کردند.

هرگونه آزار و اذیّت از سمت کودکان، با پرخاشگری وحشیانه و بی‌رحمانه هَرو مواجه می‌شد.

او جنبه خنده‌دار بسیاری از موضوعات را درک نمی‌کرد و هیچ حس شوخ‌طبعی نداشت، به‌خصوص اگر شوخی درمورد او بود. وقتی از او خواهش می‌کردیم که نظم و قانون را رعایت کند، او به شدّت سرکشانه برخورد می‌کرد. او همیشه پاسخ می‌داد: “من حتی در خواب هم نمی‌بینم که این کار را انجام بدهم”. حتی اگر برای مدّت کوتاهی تحت تأثیر اقتدار معلم قرار می‌گرفت، باز با خود زیر لب غر می‌زد.

هَرو هیچ رابطه نزدیک و صمیمانه‌ای با هیچ کودک و یا بزرگسالی در بخش برقرار نکرد. علایق او بسیار جالب هستند و صحبت‌کردن درباره‌ی آن‌ها می‌توانند بسیار ترغیب‌کننده و سرگرم‌کننده باشند، با این‌حال، او هرگز برخوردی گرم و صمیمانه نداشت و کارکنان نیز نتوانستند با او صمیمی و راحت صحبت کنند.

تمامی رفتارها و حرکات او به ‌طور آشکاری، مشکل او را نشان می‌دادند.

حالت صورتش ضعیف و بدون حرکت بود. حرکاتش حالتی از خشکی و دست‌و‌پا چلفتگی داشت. این حرکات به‌ویژه در زنگ‌های تربیت‌بدنی و ورزش مشهود بود. حتی زمانی که تمام تلاش خود را برای پیروی از دستورات مربی ورزش می‌کرد نیز حرکاتش نامناسب و ناهماهنگ بود. او هرگز نتوانست با یک ریتم تاب بخورد، حرکاتش هیچ‌گاه متناسب و هماهنگ نبود. به‌نظر می‌رسید که او فقط می‌تواند برخی از بخش‌های حرکتی خود که در نتیجه تلاش‌های ارادی و ذهنی است، را اداره کند و بر آن‌ها کنترل داشته باشد. در حقیقت، هیچ حرکت او به‌خودی‌خود طبیعی نبود، همه‌چیز ذهنی و عقلانی بود!

با این‌وجود، با کمی تمرین و صبوری او توانست در برخی حرکات خود مهارت کسب کند.

هم‌چون سایر کودکان اوتیسم، هَرو نیز در انجام کارهای روزمره مثل شست‌وشو کمی دست‌و‌پا چلفتی بود. باید بسیار تلاش می‌کردیم تا بتوانیم برخی عادات روزمره اجتماعی را به او بیاموزیم. بسیاری از مهارت‌های اجتماعی روزمره در کودکان عادی، به‌طور خودکار با مشاهده بزرگسالان کسب می‌شود، آن‌ها از بزرگسالان و رفتارهایشان کپی می‌کنند و در موقعیّت‌های دیگر آن آموخته‌ها را به‌کار می‌برند.

این همان چیزی است که هر معلمی از شاگردان خود انتظار دارد، برخی معلمان درک نمی‌کنند که چگونه به یک کودک باید ساده‌ترین مسائل و مهارت‌های اجتماعی را آموخت؛ به‌همین دلیل، در مواجهه با کودک اوتیسم دچار سردرگمی و بی‌حوصلی می‌شوند. کودکان اوتیسم ممکن است نتوانند با بسیاری از مسائل پیش‌پاافتاده و ساده کنار بیایند. نمی‌توان به‌طور دقیق گفت که این مسئله به‌دلیل ضعف مهارت‌های حرکتی آن‌ها و یا مشکلات شناختی و ذهنی آن‌ها است. گاهی به‌نظر می‌رسد که هر دو این دلایل می‌توانند تأثیرگذار باشند. کودکان اوتیسم اغلب درگیر خواسته‌ها و مشغولیت‌های ذهنی خود هستند، بنابراین دور از انتظار نیست اگر درخواست انجام کارهای کوچک از آن‌ها، با رفتارهای پرخاشگرانه و برخورد منفی از سوی‌شان پاسخ داده شود.

پس چگونه می‌توان با مشکلات آموزش اوتیسم برخورد کرد؟

قبلاً در مورد آن توضیح داده‌ایم که می‌توان با استفاده از روش‌های آموزشی غیرشخصی و عین‌سازی مفاهیم به آموزش مفاهیم بسیاری در این کودکان بپردازیم. در این‌جا ما به کمک هرَو که کودکی توانمند بود و شدّت اختلال در او به مراتب کمتر بود، توانستیم به روش‌هایی برای آموزش به این دسته از کودکان دست یابیم. به‌نظر می‌رسد زمانی که درخواست‌ها مستقیماً به هَرو ارائه نمی‌شود، او پسر مطیع‌تری است؛ درخواست‌ها و دستورات به صورت شفاهی و غیرمستقیم به شکل یک قانون ارائه می‌شد. برای مثال ” یک نفر باید این کار را انجام دهد که ….”؛ “حالا همه باید این کار را انجام بدهیم و …”؛ “یک پسر باهوش همیشه …”.

نکته‌ی مهّم دیگر آن‌که کودکان بدون اختلال معمولاً بسیاری از موضوعات را مستقلانه می‌آموزند.

عادات اجتماعی یکی از موضوعاتی است که کودکان بدون آموزش خاصی، به‌طور غریزی نسبت به آن اگاهی می‌یابند؛

اما انگار که این غرایز در کودکان اوتیسم خاموش است. این افراد همچون ماشین‌های هوشمند هستند.

سازگاری و رفتارهای اجتماعی باید به کمک ادراک و هوش حاصل شوند

درواقع، کودک باید از طریق عقل و تجربه بیاموزد، توضیح دهد و تجربه کند. درحالی که کودک اوتیسم باید تمامی کارها و روابط ساده روزمره را به‌طور سیستماتیک بیاموزد. در برخی کودکان که سنشان کمی بیشتر از هَرو است می‌توان برنامه‌ی عینی و روزانه آماده کرد، تا از ابتدای روز تا پایان آن را به تصویر کشید و وظایف و کارهایشان را به آن‌ها یادآروی کرد، در این صورت می‌توانند به کمی یکپارچگی و نظم در زندگی و انجام کارهای روزانه دست یابند. این دسته از کودکان وقتی از کلینیک مرخص می‌شوند، برنامه‌ای روزانه به آن‌ها داده می‌شود که این برنامه‌ها غالباً با کمک والدین و منطبق بر نیازهای خانواده و کودک خواهد بود.

در برخی مواقع، حتی کودکان را وادار می‌کنیم تا در دفتری گزارشی از میزان رعایت زمان‌بندی‌ها و برنامه‌های روزانه‌شان را یادداشت کنند. آن‌ها بسیار پایبند این قانون هستند؛ حتی در کودکانی که علائمی از وسواس فکری مشاهده می‌شود، این تعهد و پابندی بیشتر نمایان است.

به‌این ترتیب، هَرو نیز به پایان خوشی دست یافت، البته با کمی مشکل.

او مطمئناً از این پس به خواسته‌ها و فعّالیّت‌های گروهی بهتر پاسخ می‌دهد. چندین ماه پس از ترخیصش، خبرهایی از موفقیّت و خوشحالی او در مدرسه شنیدیم؛ اما متاسفانه به‌دلیل نقل مکان پدر و مادرش دیگری خبری از او نداریم. می‌توان گفت که مشکلات اندک و غریزی این کودک، با کمی تغییر رویکرد فکری قابل جبران است. هرچه مهارت‌های ذهنی بهتر باشند، این رویکرد بهتر اجرا خواهد شد. در حال حاضر، مطمئناً ویژگی‌های شخصیّتی اوتیسم نه‌فقط در افراد دارای اوتیسم بلکه در افراد کم‌توان ذهنی و یا کودکان با کم‌توانی ذهنی شدید نیز قابل مشاهده است.

بدیهی است که دست‌یابی به سازگاری اجتماعی در مورد دوّم این پژوهش (هَرو.ال) دشوارتر بود.

هانس آسپرگر و اوتیسم; نمونه هایی از تحقیقات Hans Asperger

adminnew2

Recent Posts

دوست یابی در کودکان اوتیسم; پنج گام برای کمک به فرزند دارای اختلال اوتیسم برای دوستیابی

دوست یابی در کودکان اوتیسم، و با نیازهای ویژه، می‌تواند یک فرایند پرچالش‌ باشد. این…

1 هفته ago

شناخت اعضای بدن در کودکان اوتیسم; چالش های آگاهی از بدن

شناخت اعضای بدن در کودکان اوتیسم; یکی از چالش‌های عمده کودکان دارای طیف اوتیسم که…

1 روز ago

بررسی تاثیر ریسپریدون در درمان اوتیسم

پس از دریافت تشخیص اوتیسم، انواع شیوه‌های درمانی برای کنترل این اختلال به فرد و…

6 روز ago

تفاوت کاردرمانی و فیزیوتراپی چیست؟

تفاوت کاردرمانی و فیزیوتراپی چیست؟ فیزیوتراپی و کاردرمانی دو نوع مراقبت توانبخشی هستند. هدف مراقبت‌های…

2 هفته ago

هزینه های سرسام آور درمانی افراد اوتیسم

هزینه‌های درمانی اوتیسم شامل کاردرمانی، گفتاردرمانی و رفتاردرمانی، بار سنگینی روی خانواده‌ها می‌گذارد. برای خدمات…

2 هفته ago

چگونگی برقراری ارتباط با کودکان اوتیسم

چگونگی برقراری ارتباط با کودکان اوتیسم; برقراری ارتباط با کودکان اوتیسم، برای اعضاء خانواده و…

3 هفته ago