
تا به حال چهار قسمت از آزمایش نظریه ذهن و شامپانزه ها منتشر شده است. در ادامه به قسمت پنجم این مقاله می پردازیم.
قسمت پنجم نظریه ذهن و شامپانزه ها
باور و دانش وابسته به عامل خاص
با اینکه در آزمایشهای گذشته انتخابهای سارا کاملاً متأثر از هویت بازیگر بود اما ما همچنان نمیدانیم که آیا او هویت بازیگران را در نظر گرفته است یا خیر؟ آیا او میتواند به اهداف متفاوت، عوامل متفاوت را نسبت دهد؟ آیا او میتواند به اهداف متفاوت، دانش و باوری متفاوت را نسبت دهد؟ موارد گذشته را بهراحتی میشد تصور کرد امّا این موارد برای تصویرسازی کمی مشکل هستند، به نظر میرسد حالتهای انگیزشی بیشتر جز حالتهای اولیه هستند تا شناختی (بااینحال جداکردن آنکه اولیه هستند یا شناختی مسئلهساز است.).
تصور کنید که به سارا نشان میدهیم که دو فرد یکی بزرگسال (بالغ) و دیگری یک کودک در حال حل یک مسئله هستند، برای مثال روشنکردن بخاری. او باتوجهبه اینکه کدام یک از عوامل قادر به روشنکردن بخاری هستند، مراحل چگونه پیش خواهد رفت و کدام یک بیشتر خطا خواهد داشت، انتخابهای خود را انجام میدهد. اگر سارا نهتنها هدف بلکه دانش کافی برای حل مسئله را در نظر گیرد، آنگاه ممکن است انتخابهایش برای فرد بالغ و کودک متفاوت باشد.
قطعاً ما توقع نداریم که سارا بدون هیچگونه تجربهای پاسخ صحیح متأثر از دانش و باور را انتخاب کند. او باید کمی دانش و تجربه درباره تفاوتهای روشنکردن بخاری توسط یک فرد بزرگسال و یک کودک را داشته باشد. از طرفی موفقیت در مسائلی ازایندست اهمیّت کمتری دارد، اگر او مشاهده میکرد که چگونه فرد بزرگسال در روشنکردن بخاری موفق است و کودک در آن شکست میخورد و سپس انتخابهایش را بر اساس این مشاهدات انجام میداد برای ما نتایج انتخابش متأثرکننده نبود. ترجیحاتی ازایندست زمانی بسیار جالبتوجه هستند که نشاندهنده توانایی حیوان در تشخیص مطابقت واقعی یک تجربه با نسخه دوبعدی و نمایشی آن باشد. این توانایی قطعاً در همه گونهها یافت نمیشود، اما در این پژوهش ما از اهمیت آن چشمپوشی کرده و برای پاسخگویی به این سؤال از آن استفاده میکنیم.
نتایج زمانی قابلتوجه است که بین تجربة سارا در داخل و خارج از محیط آزمایش تفاوتهای قابلملاحظهای باشد. ما میتوانیم ادعا کنیم که موفقیت سارا در شرایط جدید برگرفته از یک نظریه است و آن را توجیه کنیم، درست همانند آنکه فردی ادعا میکند باتکیهبر دستور زبان اینگونه صحبت میکند. در این موقعیت، ما بهجای دستور زبان، سیستم نسبتدهی داریم: دانش و باورها، نتیجهگیری، توانایی حل مسئله و غیره. دقت این نظریه در کودکان و شامپانزهها به اندازه انسان بالغ نیست و قطعاً این نظریه منعکسکننده خطاها و سوگیریهایی است. ما فرض میکنیم که این نظریهها همچون که یک زبان آموخته میشود، فراگرفته خواهد شد. امّا این دقیقاً به چه صورت است؟
آیا نظریهها از پاسخ پرسشهایی مانند “طعمه در سمت راست است”، “مثلث صحیح است” و یا “نور و غذا با هم ارتباط دارند” ایجاد میشوند؟ اینچنین مثالها که برای یادگیری در آزمایشگاه استفاده میشوند، در این شرایط چه برای ساختن یک نظریه و چه در نشاندادن نحوه یادگیری این اطلاعات کمککننده نیستند. برای مثال، در تعیین روابط بین طبقهها، نظریهها دانش ویژگی هر طبقه و توانایی شناسایی اعضای آن طبقه را دارند. امّا نمونههای آزمایشگاهی مشخص نمیکنند که دانش دربارة طبقهبندیها چطور آموخته میشود، یا اینکه به ما کمک نمیکند تا بفهمیم فرد در هر موقعیت چگونه میتواند از طبقهبندیها سردر بیاورد و یا تعمیمدهی کند (پریماک،1973).}
برای آنکه بدانیم آیا سارا برای مسئلههای یکسان با عاملهای متفاوت (کودک و دیگری فرد بالغ)، راهحلهای متفاوتی را انتخاب میکند، در این آزمایش ما دو سری ویدئو آماده کردیم. در یکی از آنها بازیگر یک کودک 4 ساله دختر و در دیگری بازیگر یک زن بالغ است (سارا هیچکدامشان را نمیشناسد.). هر بخش از 6 تکلیف تشکیل شده است: تطبیق شکل با نمونه، تطبیق نمونه با شکل، تکلیف حافظه و تکمیل، استنباط علی و تکلیف تطبیق فضایی. ما راهحل صحیح و غلط را برای هر مسئله با هر دو بازیگر تصویربرداری کردیم. برای مثال در مورد مسئله حافظه، نوار ویدئویی نشان میدهد که بازیگر زن در حال تماشای مربی است درحالیکه مربی سیبی را در زیر یکی از سه قوطی موجود پنهان میکند، تصویر درست نشاندهندة آن است که زن به قوطی درست که سیب در زیر آن قرار دارد اشاره میکند و تصویر غلط تصویر زنی است که به قوطی غلط اشاره میکند. تمامی تصاویر در موارد مهم یکسان بودند و نهتنها پاسخ صحیح بلکه بازیگر (عامل) درست برای انجام کار در آن مشخص بود.
سارا مشابه آزمایشهای گذشته، هربار با یک مسئله مواجه شد، هر مسئله به طور متوالی و با دو بازیگر به او نشان داده شد. پس از هر بار نمایش ویدئوها، به او دو تصویر که یکی راهحل درست و دیگری راهحل غلط بود داده شد و مربی تمامی پاسخهای او را تأیید میکرد.
سارا در 10 مورد از 12 مورد راهحلهای درست را انتخاب کرد؛ 5 بار برای زن بالغ و 5 بار برای کودک. متأسفانه این نتایج غیر دلخواه تا حدودی نامشخص بود. اول اینکه سارا تجربة کار با کودکان را داشته است، امّا نه در سالهای اخیر. بااینحال او زمانهای بسیاری با شامپانزههای جوان میگذارند. آزمایشهای جدید میتواند تقابل شامپانزههای جوان و پیر بهعنوان بازیگر باشد. دوم و مهمتر آنکه 6 تکلیف با ترتیبی درست و از آسان به دشوار طراحی نشده بودند؛ برای همین سارا در انجام برخی از تکالیف با چالش روبهرو بود و در برخی دیگر نه. در مطالعات بعدی نیز میتوان تکالیفی را طراحی کرد که تفاوتهای آشکاری به لحاظ آسانی و دشواری داشته باشند (برای مثال کنار هم قراردادن تصاویر دونیم شده که او نتواند آنها را بهراحتی سرهم کند). بااینحال تمامی 6 تکلیف را یک کودک 5/4 سال نیز میتوانست بهراحتی پاسخ دهد؛ بنابراین اگر از دو پاسخ غلط سارا چشمپوشی کنیم، میتوانیم انتخاب راهحلهای درست وی را بهعنوان ارزیابی دقیق صلاحیت دو بازیگر (بالغ و کودک) در نظر بگیریم.
نوار ویدئویی از دوربین تعبیهشده: مشاهده رفتار یک مشاهدهگر.
یک آزمایش خاص و متفاوت که ما هنوز از آن استفاده نکردهایم، بر اساس نوار ویدئویی از دوربین تعبیه شده است. مزیت این آزمایش این است که تمام ابهامات ممکن را در مورد سؤال اساسی که ما در صدد پاسخ به آن هستیم از بین میبرد. گاهی ممکن است به نظر برسد که سؤال ما تنها این است که “کودکان و شامپانزهها دربارة این دنیا چه میدانند؟” اطلاعاتی ازایندست میتوانند بهعنوان سؤالات پایهای بسیار جالبتوجه باشند. استفاده از نوار ویدئویی از دوربینهای تعبیهشده نهتنها به ما میگوید که “سوژه موردنظر دربارة دنیا چه میداند؟” بلکه به ما کمک میکند تا بفهمیم “سوژه دربارة اینکه فردی درباره این دنیا چه میداند، چه فکری میکند؟”
برای انجام این آزمایش ما نوار ویدئویی را تهیه کردیم که در آن مشاهدهگر در حال تماشای یک شرکتکننده است. ما برای ثبت این آزمایش از دو دوربین استفاده کردیم. یک دوربین برای شرکتکننده که نمیداند مشاهدهگری وجود دارد و بازیگر نوار ویدئویی است و یک دوربین بالای سر مشاهدهگر که در حال تماشای فعالیتهای شرکتکننده است (در اینجا مشاهدهگر نقش سارا را در آزمایشهای قبل ایفا میکند) و سارا که این نوار ویدئویی ضبط شده را استفاده میکند و در حال تماشای مشاهدهگری است که در حال تماشای فعالیت شرکتکننده است.
در نوار ویدئویی تعبیهشده، شرکتکننده در یک قفس محبوس است و شیری بهآرامی به سمت او میآید و فرد در تلاش است که کلید درست را انتخاب کند و از قفس خارج شود. مشاهدهگر در حالی این صحنه را میبیند، فیلم برای او متوقف میشود و دو تصویر (راهحلهای حل مسئله) در مقابل او قرار میگیرد؛ در یکی شرکتکننده کلید را بهدرستی انتخاب کرده و از قفس خارج میشود و در دیگری طعمه شیر میشود.
در این لحظه، نوار ویدئویی که سارا در حال تماشای آن است متوقف میشود و دو تصویر همچون گذشته به او ارائه میشود. یک تصویر نشان میدهد که مشاهدهگر گزینه درست را انتخاب کرده و شرکتکننده از قفس خارج میشود و دیگری تصویری است که مشاهدهگر پاسخ غلط را انتخاب کرده و شرکتکننده طعمه شیر میشود. تکلیف سارا مثل همیشه این است که از بین گزینهها یکی را انتخاب کند.
این آزمایشها نهتنها برای دو بازیگر شرکتکننده و مشاهدهگر، بلکه در شرایط متعددی به سارا داده شد. برای مثال: آیا سارا علاقهای به شرکتکننده و یا مشاهدهگر دارد؟ گستره بزرگی از اطلاعات از انجام متعدد و متفاوت این آزمایشها صورت گرفت. برای آنکه مطمئن شویم بر آنچه که حیوان در مورد تأثیر رفتار یک عامل بر دیگری میداند، تأثیر گذاشتهایم، ما از مربیان سارا کمک نگرفتیم و از بازیگرانی ناشناس در این نوارهای ویدئویی استفاده کردیم. بهاینترتیب میتوانیم از آزمایشی که کاملاً مشابه با آزمایشهای سارا بود جلوگیری کنیم؛ در این صورت حیوان بهراحتی نمیتوانست پیشبینی کند که بر اساس شواهد مشاهدهگر برای شرکتکننده این گزینه را انتخاب میکند چون رفتار شرکتکننده با مشاهدهگر اینگونه است (علاوه بر این، در این شرایط حیوان پیشبینی نمیکند که مشاهدهگر برای شرکتکننده چه کاری انجام خواهد داد، بلکه خروجی رفتار مشاهدهگر بر آنچه که برای شرکتکننده رخ میدهد تأثیرگذار است).
در آزمایش اگر در مواردی که به سارا نشاندادهشده است که مشاهدهگر 1علاقهای به شرکتکننده 1 ندارد، سارا پاسخهای نادرست را به مشاهدهگر 1 نسبت دهد و خروجی نامناسب برای شرکتکننده 1 اتفاق بیفتد، و در موارد بالعکس سارا پاسخهای درست را به مشاهدهگر 2 نسبت دهد که خروجی مناسبی برای شرکتکننده 2 دارد؛ آنگاه میتوان نتیجه گرفت که سارا میداند که مشاهدهگر 1 به شرکتکننده 1 علاقهای ندارد و مشاهدهگر 2 به شرکتکننده 2 علاقه دارد. به عبارتی دیگر، میتوانیم فرض کنیم که سارا حالتهای ذهنی عامل (بازیگران) را برای انتخاب راهحل در نظر میگیرد.
البته نوار ویدئویی تعبیهشده به شرایط زیر محدود نمیشود و این ابزارها میتوانند برای هر محتوا و حالت دیگری استفاده شوند. برای مثال شرکتکننده میتواند کودک یا بزرگسال باشدکه در حال انجام یک آزمایش استاندارد حفاظتشده است، مشاهدهگر میتواند یک کودک یا بزرگسال باشد که در حال تماشای آزمایش شرکتکننده است که از مشاهدهگر خواسته میشود تا بین تصاویر گزینه درست را انتخاب کند. تکلیف سارا این است که آنچه که مشاهدهگر انتخاب خواهد کرد را انتخاب کند. در این صورت سارا نباید تصمیم بگیرد که “آیا کودک و یا فرد بالغ قادر به انجام آزمون هستند؟” بلکه تصمیم او بر اساس این موضوع است که “آیا کودکان و بزرگسالان میدانند که سایر کودکان و بزرگسالان قادر به انجام این آزمایشها هستند؟” پس عملکرد درست در این آزمایش نهتنها نشان میدهد که دانش کودکان و بزرگسالان در چه سطحی است بلکه نشاندهندة آن است که دانش کودکان و بزرگسالان نسبت به سایر کودکان و بزرگسالان چگونه است.