[vc_row][vc_column][vc_column_text]

در زیر پرونده ی شماره 3 لئو کانر را باهم می خوانیم:

پرونده شماره 2

ریچارد ام. در 5 فوریه 1941 ، در 3 سال و 3 ماهگی با شکایت ناشنوایی به بیمارستان جان هاپکینز ارجاع شد زیرا تاکنون صحبت نکرده و هیچ واکنشی به اسمش نداشت.

پس از پذیرش ، کارآموز این مشاهدات را ثبت کرد:
کودک کاملا باهوش به نظر می رسد ، با اسباب بازی های خود بازی می کند و نسبت به ابزارهای مورد استفاده در معاینه کنجکاو است. او در بازی خود کاملاً مستقل به نظر می رسد. تشخیص اینکه او بشنود دشوار است ، اما به نظر می رسد که حرف ها را می شنود. او از دستوراتی مانند “بنشینید” یا “دراز بکشید” ، حتی وقتی بلندگو و گوینده را نمی بیند ، اطاعت می کند. او به مکالمه ای که در اطرافش در جریان است توجه نمی کند و اگرچه صداهایی ایجاد می کند اما هیچ کلمه قابل تشخیصی نمی گوید.
مادر او یادداشت های فراوان خود را با جزئیات و انواع تفسیرهای عجیب و غریب در مورد عملکرد کودک، آورده است. هر ژست و هر “نگاه” کودک را ثبت کرده و تلاش کرده تا علت خاص آنها را پیدا کند. بدین ترتیب گزارشی را جمع آوری کرد که اگرچه بسیار مفصل و پر از توصیفات بود ، اما در کل حساسیت و وسواس و اغراق مادر را نشان میداد.
مادر فارغ التحصیل دانشگاه و بسیار غرق در کار خود است. پدربزرگ مادری پزشک است و بقیه اعضای خانواده هر کدام افراد متخصص، باهوش و موفقی هستند. برادر ریچارد ، سی و یک ماه کوچکتر از اوست. او به عنوان یک کودک عادی و با رشد طبیعی توصیف می شود.


ریچارد در 17 نوامبر 1937 متولد شد. دوران بارداری و تولد وی کاملا طبیعی بود. در1 سالگی راه می رفت. مادرش از 3 هفتگی شروع به “آموزش” او می کند.” تغذیه و رشد جسمی او به طور رضایت بخشی پیش رفته فقط مادر از یبوست او و مصرف شیاف برای دفع گزارش می دهد.. به دنبال واکسیناسیون آبله در 12 ماهگی، او دچار حمله اسهال و تب شد که در طی کمتر از یک هفته بهبود یافت.
در سپتامبر 1940 مادر درباره ی صحبت نکردن ریچارد این‌گونه اظهارنظر کرد: من مطمئن نیستم که او تنها در تقلید مشکل دارد یا اینکه طی دو سال گذشته پس رفت داشته است. او اکنون صداهای زیادی تولید می‌کند که آزار دهنده است زیرا مشخص شده است که او نمی تواند صحبت کند.
در جلسه با روانپزشک، او بلافاصله مشغول بازی با اسباب‌بازی‌ها بود و توجهی به افراد داخل اتاق نمی‌کرد. گهگاهی او به دیوارها نگاه می کرد، لبخند می زد و صداهای کوتاه تولید می کرد : “ای! ای! ای!

 

 ریچارد مجددا در سن 4 سال و 4 ماهگی دیده شد. او رشد قابل توجهی پیدا کرده و وزن اضافه کرده بود. هنگامی که به اتاق معاینه وارد شد ، فریاد زد و سر و صدای زیادی به پا کرد. بلافاصله اقدام به روشن و خاموش كردن چراغ ها كرد. علاقه و توجهی به اشخاص نشان نداد اما جعبه کوچکی که داخلش توپ بود توجه او را جلب کرد.
در 4 سال و11 ماهگی ، اولین حرکت او در ورود به اتاق معاینه (یا هر اتاق دیگر) روشن و خاموش کردن چراغ ها بود. او روی صندلی و از صندلی به سمت میز بالا رفت تا به کلید روی دیوار برسد. او درخواست های خود را اعلام نمی کرد اما عصبانی میشد و قشقرق می کرد تا اینکه مادرش آنچه را که می خواست حدس بزند و در اختیارش قرار دهد. او هیچ ارتباطی با دیگر افراد برقرار نمی کرد و اگر کسی سعی در جلب توجه او داشت بی توجهی یا قشقرق می کرد.

 مادر احساس می کرد که دیگر توانایی کنترل او را ندارد و او را با پرستاری  که توانایی قابل توجهی در برخورد با کودکان دشوار داشت در یک خانه ی نگهبانی تنها گذاشت.پرستار به تازگی اعلام کرده بود که تک کلمه های معنادار از او شنیده است.

مقاله شماره 4

[vc_btn title=”دانلود مقاله کامل لئو کانر” style=”flat” color=”vista-blue” align=”center” link=”url:https%3A%2F%2Fautismvoice.ir%2Fwp-content%2Fuploads%2F2021%2F07%2F%25D9%2585%25D9%2582%25D8%25A7%25D9%2584%25D9%2587-%25DB%258C-%25D9%2584%25D8%25A6%25D9%2588-%25DA%25A9%25D8%25A7%25D9%2586%25D8%25B1.pdf|title:%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D9%85%D9%84%20%D9%84%D8%A6%D9%88%20%DA%A9%D8%A7%D9%86%D8%B1||”]